وقتی کیت همفریس، روانپزشک و استاد دانشگاه استنفورد، به تمام سالهایی فکر می کند که صرف آموزش نسل آینده ی روانپزشکان کرده است، آن همه تلاش شبانه روزی در دانشکده ی پزشکی و دوره ی دستیاری، یک چیز است که واقعاً آزارش می دهد. آرزوی او همواره این بوده که آن پزشکان آموخته های خود را در خدمت به بیماران به کار گیرند.
اما هم اکنون، بسیاری از این پزشکان به کار خصوصی گرایش پیدا کرده اند. یک روانپزشک در مطب خود برای هر ساعت ویزیت 400 دلار پول نقد گیرش می آید. اغلب کسانی که توانایی پرداخت چنین پولهایی را دارند، لزوماً بیمار روانی نیستند، بلکه اغنیایی هستند که از دل سیری، نوعی وسواس و کنجکاوی آنان را به کنکاش در زوایای مخفی زندگی واداشته است.
به نظر همفریس، یک دقیقه زمانی که صرف آموزش چنین پزشکی شده، یک دقیقه از عمر اوست که تلف شده است. یک پزشک با این سطح از معلومات باید به مراقبت از افرادی بپردازد که واقعاً بیمار هستند و به خدمات او نیاز دارند. وقتی این اتفاق نمی افتد، همه ی ما در واقع بازنده هستیم.
همفریس می گوید این گرایش به سمت کار خصوصی در بین روانپزشکان به حدود 70 سال پیش، یعنی سال های پس از پایان جنگ جهانی دوم بازمی گردد. در سال 1946، بیشتر مراجعات بازنشستگان نظامی که تحت پوشش بیمه ی نیروهای مسلح بودند، به دلایل روانپزشکی بود. به همین، سازمان خدمات درمانی نیروهای مسلح تصمیم گرفت با همکاری چند دانشگاه، از جمله دانشگاه استنفورد، به تربیت روانپزشک بپردازد.
این سازمان به مرکز اصلی استخدام روانپزشکان تبدیل شد و هر سال صدها روانپزشک از این دانشگاهها فارغ التحصیل شدند. اما به تدریج، با افزایش سطح زندگی و رفاه آمریکایی ها، وسواس و کنجکاوی آنان در مورد سلامت خود و از جمله سلامت روانی باعث شد هر روز تعداد بیشتری از آنان به روانپزشکان مراجعه کنند. مراجعه به روانپزشک به نماد رفاه تبدیل شد!
بسیاری از روانپزشکان که برای کار در بخش دولتی تعلیم دیده بودند، کار در بخش خصوصی را فرصت بهتری یافتند. اغنیا بهتر پول می دادند. قانون بازار و اقتصاد آزاد همین است. جایی بروید که پول بیشتر است.
اما علت اصلی این پدیده، در واقع نحوه ی شکل گیری نظام سلامت آمریکاست. بیشتر مردم تحت پوشش بیمه ای هستند که وابسته به شغل آنان است. کارفرماها با پیشنهاد گزینه های بهتر از نظر خدمات درمانی، سعی می کنند بهترین کارمندان را جذب کنند. اما در این میان، با وجود افزایش مزایای درمانی، به جنبه های روانپزشکی کمتر توجه می شود. بیشتر بیمه ها هیچ خسارتی برای ویزیت یا بستری روانپزشکی پرداخت نمی کنند.
به نظر همفریس، در جاهایی که نظام سلامت فقط یک پرداخت کننده دارد و کاملاً دولتی است، مثل کانادا، چنین مشکلی وجود ندارد. اما در آمریکا، جایی که بازار حرف اول را می زند، اغنیا همیشه برنده هستند.
و موضوع فقط پول نیست. مشتری های مطب خصوصی، دردسر و استرس کمتری هم برای روانپزشک ها دارند. به ویژه در مناطق بالای شهر، این واقعیت ملموس تر است. امروز مراجعه به روانپزشک برای فقرا به یک موضوع دور از دسترس تبدیل شده است.
اغلب روانپزشکان نیز هیچ اجباری برای پوشش بیمه ای ندارند و به همین دلیل، با وجود تراکم روانپزشکان در یک منطقه، گاهی بیماران مجبورند برای استفاده از خدمات روانپزشکی تحت پوشش بیمه، مدت ها در صف انتظار مراکز دولتی منتظر بمانند. این درست نیست.
به قول همفریس، “بعضی ها حتی برای تفریح پیش روانپزشک می روند! چه کسی ممکن است برای تفریح، مثلاً پیش دندانپزشک برود؟ با تمام احترامی که برای دندانپزشکان قائل هستم—هیچ کس!”