وقتی استخدامش نمی کردند چون یک زن بود، آن ها را تهدید کرد. وقتی رسانه ها سؤال احمقانه ای از او پرسیدند، از پاسخ وی جا خوردند. و وقتی فهمید ایدز گرفته است، گفت: “اگه این اتفاقیه که افتاده، دیگه اتفاقیه که افتاده.”
سعی کنید با دکتر ماری گینان سرسخت به مشکل بر نخورید. اپیدمیولوژیست کهنه کار 40 ساله ای که یکی از اولین پزشکان زنی بود که در مرکز کنترل بیماری ها (CDC) روی ریشه کنی آبله کار کرد و یکی از اولین پزشکانی که روی اپیدمی ایدز کار کرد. او همه ی این کارها را در حیطه ی پزشکی در زمانی انجام داد که به نفع زنان نبود.
گینان در کتاب خاطرات خود به نام ماجراهای یک بازرس پزشکی زن، که اخیراً منتشر شده، به بازگویی داستان هایی از تجارب خود در کنترل همه گیری ها، تحقیق روی بیماری های جدید و مراقبت از بیماران مبتلا به عفونت های لاعلاج در سراسر جهان پرداخته است.
گینان، ساکن رینو در ایالت نوادا، استاد اپیدمیولوژی و بهداشت عمومی در دانشکده ی بهداشت دانشگاه لاس وگاس است. مصاحبه ای از او می خوانیم.
شما زندگی کاری خود را در زمانی آغاز کردید که تنها 10 درصد دانش آموختگان پزشکی زن بودند. چه چیزی شما را به این کار جذب کرد؟
من در واقع علاقه ای به اپیدمیولوژی نداشتم. دستیار طب داخلی بودم و تصور می کردم یک هماتولوژیست خواهم شد. اما کم کم به نظرم رسید نمی خواهم این کار را بکنم. مطلبی خواندم درباره ی یک برنامه برای ریشه کنی آبله در جهان. این اولین باری بود که در طول تاریخ، یک بیماری به دست بشر ریشه کن می شد. می خواستم در آن سهیم باشم.
مرکز کنترل بیماری ها، رابط سازمان بهداشت جهانی در ایالات متحده بود و بیشتر داوطلبان ریشه کنی آبله در آنجا عضو سرویس اطلاعات اپیدمیک (Epidemic Intelligence Service یا EIS) بودند.
من برای عضویت در EIS اقدام کردم و در سال 1974 پذیرفته شدم. در بین 39 نفر، تنها زن بودم. سپس برای برنامه ی ریشه کنی آبله داوطلب شدم و در نهایت پذیرفته شدم و به هند رفتم.
در واقع، چندین بار تقاضا دادید و پذیرفته نشدید.
آن ها می گفتند WHO زن ها را بر نمی دارد. گفتم، “خوب، میشه التماس کنم؟” گفتند قضیه قطعی است و WHO زن ها را بر نمی دارد. هنوز برای هند داوطلب می خواستند. دوباره درخواست دادم. گفتند در واقع این WHO نیست که زن ها را نمی خواهد، بلکه این هند است که می گوید هیچ زنی نباید در برنامه ی آبله باشد. گفتم، “میشه با مدیر برنامه ی EIS صحبت کنم؟”
از او پرسیدم، “می دونی که نخست وزیر هند یه زنه. اون میدونه شما پزشکان زن آمریکا رو از ورود به برنامه ی ریشه کنی آبله منع کردین؟” و او چیزی نگفت. گفتم، “خوب، باید مستقیماً به ایندرا گاندی بنویسم، یا بهتره با سفارت آمریکا مکاتبه کنم و ازش بخوام این ممنوعیت رو لغو کنه؟” او گفت خبرم می کنه.
یک هفته بعد، بدون هیچ توضیحی، در برنامه ی ریشه کنی آبله پذیرفته شدم.
می توانید درباره ی وضعیت آن جا بیشتر توضیح دهید؟ چه چیزی جلب توجه می کرد؟
باور کردنی نبود. جایی که ما بودیم ناحیه ای دوردست با میزان بی سوادی 99 درصد در نزدیکی نپال و اوتار پرادش بود. زنان هرگز قبل از آن یک زن خارجی ندیده بودند.
مردم بیرون می آمدند و به من خیره می شدند. زنان همیشه از من می خواستند به کلبه های گلی شان بروم و با آن ها صحبت کنم. بدبختانه مترجم ما همیشه یک مرد بود و آن ها اجازه نمی دادند وارد کلبه شود. اصرار می کردند به هر حال با آنان بروم و به شکم من دست می زدند و می پرسیدند بچه هایم کجا هستند. خیلی بامزه بود. همیشه می دانستم که زن ها [در مایه کوبی آبله] بیشتر با من همکاری می کنند چون برای آن ها جالب بودم.
شما در اوایل اپیدمی ایدز با واحد بیماری های آمیزشی کار می کردید. آیا این احساس را داشتید که آن کار نوعی برچسب (انگ) باشد؟
می توانم بگویم که کار در زمینه ی بیماری های آمیزشی برای زنان غیرعادی بود. مردم می گفتند، “چرا این کارو می کنی؟ این چه تخصصیه؟ نگاه کردن به آلت مردم رو دوست داری؟” خوب، این را به متخصصین زنان و زایمان هم می گویید؟ به ارولوژیست ها؟ چرا فکر می کنید مریض های ما منحرف هستند؟
مادرتان چه فکر می کرد؟
مادرم از این که در CDC بودم به من افتخار می کرد. او نمی دانست در بیماری های آمیزشی کار می کنم.
یک بار برنامه ی 60 دقیقه خواست با من مصاحبه کند و من مخالفت کردم چون فکر می کردم این هم یک مصاحبه ی دیوانه کننده ی دیگر است که در آن به من اتهام خواهند زد که کارم غیرعادی است یا چیزی است که در شأن یک پزشک نیست. با کاخ سفید تماس گرفتند و گفتند، “چرا ماری گینان به برنامه ی ما نمیاد؟ گرفتار همه گیری تب خاله؟”—که آن موقع روی آن کار می کردم.
رئیس CDC تماس گرفت و گفت، “ماری، میدونی، درک می کنم چرا به 60 دقیقه نرفتی، اما به نظرم بهتره دوباره در موردش فکر کنی،” من هم گفتم که می روم.
به مادرم گفتم که قرار است در 60 دقیقه باشم و او به همه در کلیسا و اقوام مان در ایرلند خبر داد. کم کم داشتم نگران می شدم و عرق می کردم، نه از بلایی که قرار بود 60 دقیقه سر من بیاورد، بلکه از این که مادرم چه فکر خواهد کرد!
اولین سؤال این بود، “دکتر گینان، به کدام بیماری آمیزشی رو کمتر دوست داری بگیری؟” کم کم بدتر هم شد. درباره ی سیفیلیس و سوزاک و مقاربت دهانی و چیزهای دیگر حرف زدم. بعد از برنامه، مادر تماس گرفت و گفت، “تبریک میگم عزیزم، موهات خیلی قشنگ بود.”
خوب، این عالیه!
تا جایی که به من مربوط می شود، او تشویقم کرد. پس اگر مادر 70 ساله ام می توانست با من به عنوان یک متخصص بیماری های آمیزشی کنار بیاید، اهمیت نمی دادم هر کس دیگری از آن پس واقعاً چه فکر خواهد کرد.
هرگز ترسیده اید؟
یک بار سوزن آلوده ی ایدز به دستم فرو رفت و می ترسیدم ایدز بگیرم. اما خوشبختانه این طور نبود.
وحشت نکردید؟ آن وقت ها پزشکان مطمئن نبودند ایدز چگونه سرایت می کند. دو سال بعد، سوزن به بازوی شما فرو رفت. تازه زایمان کرده بودید. وقتی دستیارتان شنید مبتلا به عفونت اچ آی وی هستید، بلافاصله ترک کار کرد. با همه ی این ها چگونه کنار آمدید؟
دوره ی خیلی سختی بود. اوایل با هر کس درباره ی ایدز حرف می زدم، دو قدم عقب می رفت.
در CDC، بخش بیماری های آمیزشی از این جهت متفاوت بود که کار بالینی داشتیم و من مرتب مریض می دیدم. دیده بودم آخرش چه می شود. به خودم گفتم، “اگه این اتفاقیه که افتاده، دیگه اتفاقیه که افتاده.” اما بیشتر می ترسیدم فرزندم آلوده شود و خوشبختانه نشد.
یکی از چیزهای جالب درباره ی کتاب، انتقاد شما از رسانه های خبری به ویژه در اوایل اپیدمی ایدز است. از بهای اطلاع رسانی غلط می گویید.
مثلاً CNN تماس گرفت تا نظر شما را درباره ی مشکلی که برای کارمندان زن یک شرکت بیمه در شیکاگو پیش آمده بود، بپرسد. آن ها از شرکت ناراضی بودند چون فقط یک توالت داشت و به اعتقاد آن ها یکی از همکاران شان ایدز داشت. باور داشتند که در صورت استفاده از توالت در خطر ابتلا به ایدز خواهند بود.
سی ان ان اصرار داشت که شما نظرتان را بگویید و شما نمی خواستید. یادتان هست وقتی گزارشگر پرسید مطمئن هستید از نشستن در توالت ایدز نمی گیرید، چه گفتید؟
بله، یادم هست. “تنها راهی که میدونم ممکنه ایدز بگیرید اینه که وقتی اونجا می نشینید، نفر قبلی هنوز پا نشده باشه.”
گفتید هرگز کلیپ خبر را ندیده اید، اما گاهی آن را به شکل نقل قول در یک اسلاید در نشست های مختلف می بینید. حتی یک نفر گفته این عبارت می تواند نوشته ی آرامگاه شما باشد. اما اگر انتخاب با شما باشد، می خواهید نوشته ی آرامگاه تان چه باشد؟
“در مورد بهداشت، حق با او بود.”