این مطلب را برای نشریه پزشکان گیل آماده کرده ام
مطلب اول: با اینکه زند گی بازی شطرنج نیست، اما برخی اتفاقات ممکن است در زندگی واقعی پیش بیاید که بی شباهت به شطرنج هم نیست. روشن است که بازی شطرنج را با این پیش فرض ساخته اند که چیزی است به نام بردن و چیزی است به نام باختن و آدم ها مایل اند برنده باشند و برای برنده شدن تلاش می کنند. این پیش فرض در زندگی واقعی انسان ها هم وجود دارد.
این بازی را برای مقابله ی “هوش ها” ساخته اند و هر کس در چارچوب قواعد این بازی هوشمندانه تر عمل کند، برنده خواهد شد. اگر چه استفاده از هوش اولین شرط ورود در بازی شطرنج است، اما این بازی هم مثل دیگر کارهای آدمی یک بازی خالص نیست. واقعیت این است که ما هرگز تنها با هوش مان بازی نخواهیم کرد. به این معنا که هوش ما هرگز نمی تواند خودش را کاملاً از تأثیر هزاران عاملی که با آن پیوند دارند، به دور نگه دارد. ما با همه ی وجود خود شطرنج بازی می کنیم.
بنا بر این نمی توان به سادگی گفت که فلانی بازی را منحصراً به این علت باخت که به قدر کافی هوشمند نبود. ممکن است آن فرد بازی را تحت تأثیر ترس باخته باشد؛ ممکن است طمع او را به سوی باخت رانده باشد؛ ممکن است اشتیاق بسیار روز او را سیاه کرده باشد. این ها نمونه هایی از عواملی اند که ممکن است نحوه ی بازی کردن ما را به صورتی منفی متأثر کنند. علت اش هم این است که این عوامل و امثال شان می توانند عینی بودن نگاه یک فرد را مخدوش کرده و در او واکنش هایی برانگیزند که سبب شکست او شوند.
هدف از آوردن مثال شطرنج در اینجا دقیقاً اشاره به دو نوع تفکر است. یکی “تفکر نقطه محور” و دیگری “تفکر دامنه نگر”. در تفکر نقطه محور هر پدیده، هر رویداد، هر فرصت و هر خطر به صورت مجزا از دیگر پدیده ها، رویدادها، فرصت ها و خطرها دیده می شود. در این نوع تفکر یافتن مصداق های شکست و پیروزی و برد و باخت بسیار ساده و آسان است. اگر فرصتی به نفع شما است، شما پیروزید و اگر رویدادی به شما آسیب زده شما شکست خورده اید. اگر پدیده ی منفی خاصی را در فلان زمان و مکان از بین برده اید پیروزید و اگر نه شکست خورده اید. اگر خطری در این جا و اکنون رفع شده شما برنده اید و اگر آن خطر را نتوانسته اید رفع کنید بازنده اید. اگر فلان نعمت را که در دسترس تان قرار داشت از آن خود کرده اید برنده شده اید، و اگر آن نعمت از دسترس تان خارج شده، باخته اید.
در تفکر دامنه نگر پدیده ها، رویدادها، فرصت ها و تهدیدها در دامنه یی از پیوندها و امکان های چندلایه دیده می شوند. در این نوع تفکر، به دست آمدن هیچ فرصت خاصی پایان ماجرا و رسیدن به پیروزی نیست، چون ممکن است در دامنه ی همان فرصت پرتگاه ها و خطرهایی باشند که ظاهراً به چشم نیایند اما وقتی آشکار شوند آدم را به سختی تلخ کام کنند. در تفکر دامنه نگر، باخت های خرد و بزرگ نیز هنگامی با صفت های “خرد” یا “بزرگ” وصف می شوند که ابتدا نقش شان در یک دامنه ( و نه فقط در یک برش محدود) تعریف شده باشد. مثلاً یک باخت کوچک به خاطر پیامدهایش در یک دامنه ی بزرگ تر ممکن است به مثابه ی یک باخت بزرگ توصیف شود.
عکس این قضیه هم ممکن است. در چارچوب تفکر نقطه محور از خود می پرسیم: آنچه اکنون و اینجا در برابر من قرار دارد، اکنون و اینجا به من چه می دهد و از من چه چیزی می گیرد؟ در چارچوب تفکر دامنه نگر از خود می پرسیم: آنچه اکنون و این جا در برابر من قرار دارد، در یک دامنه بزرگ تر و فراتر از این جا و اکنون چه چیزی به من خواهد داد و چه چیزی از من خواهد گرفت؟ در دنیای اندیشه ورزی سیاسی نیز نمونه های فراوان این دو گونه تفکر را می توان یافت.
یک نمونه ی تاریخی اش تعامل فردوسی با سلطان محمود است. فردوسی، شاهنامه را در مدت ۲۵ تا ۳۵ سال و حدود سال ۳۷۸ هجری خورشیدی به پایان برد. حدود ۱۰ سال بعد فردوسی که فقیر شده بود و فرزندش را نیز از دست داده بود، تصمیم گرفت که کتابش را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کند. ازاین رو تدوین جدیدی از شاهنامه را شروع کرد و اشارههایی را که به حامیان و دوستان سابقش شده بود، با وصف و مدح سلطان محمود و اطرافیانش جایگزین کرد. تدوین دوم در سال ۳۸۸ هجری شمسی پایان یافت (به حدس تقیزاده در سال ۳۸۹) که بین پنجاه هزار و شصت هزار بیت داشت. فردوسی آن را در شش یا هفت جلد برای سلطان محمود فرستاد. به گفتهٔ خود فردوسی سلطان محمود به شاهنامه نگاه هم نکرد و پاداشی را که مورد انتظار فردوسی بود برایش نفرستاد. از این واقعه تا پایان عمر، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه اضافه کرد که بیشتر به اظهار ناامیدی و امید به بخشش بعضی از اطرافیان سلطان محمود از جمله “سالار شاه” اختصاص دارد.
فردوسی دربار محمود را با خاطری رنجیده گذاشت و رفت. بر اساس روایتی پس از اینکه سالها از این ماجرا گذشت و سلطان محمود به هند حمله برده بود و در آنجا قلعهای را محاصره کرده بود، پیکی پیش یاغی محصور فرستاد و به وزیرش گفت که نمیدانم چه پاسخی از درون قلعه خواهد آمد. و وزیر این بیت از شاهنامه را برای او خواند: اگر جز به کام من آید جواب من و گرز و میدان افراسیاب سلطان میپرسد این شعر از کیست که در آن روح مردانگی وجود دارد؟ در پاسخ گفته میشود که متعلق به فردوسی است. محمود ناراحت میشود و میگوید من او را از خودم آزردم، ولی در بازگشت به غزنه جبران خواهم کرد.
هنگامی که سلطان محمود به غزنه باز میگردد دستور میدهد که معادل ۶۰ هزار دینار امتعه بار شتران دولتی کنند و به طابران – نزد فردوسی – ببرند و از او عذرخواهی و دلجویی کنند. اما هنگامی که کاروان هدیه سلطان از یکی از دروازههای شهر موسوم به رودبار داخل گردید، پیکر فردوسی را از دروازهٔ رزان شهر، به بیرون میبردند. دختر فردوسی از گرفتن هدیه محمود خودداری میکند.
جامی در پنج سده بعد به این موضوع اشاره کرده است:
خوش است قدر شناسی که چون خمیده سپهر
سهام حادثه را عاقبت کند قوسی
برفت شوکت محمود، در زمانه نماند
جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی
در این نمونه ، فردوسی نماینده تفکر دامنه نگر و سلطان محمود نماینده ی تفکر نقطه محور است. فردوسی به “نقش” اطلاعات خود در وضعیت های ممکن آینده می اندیشد و سلطان محمود به “شکل” اطلاعات او در وضعیت موجود. سلطان محمود در مقام برنده ی بازی می خواهد که برنده اعلام شود. فردوسی کوتاه می آید و او را برنده اعلام می کند، اما در تشریح جزئیات برنده شدن او نگاهی کاملاً دامنه نگر دارد. برای سلطان محمود بازی تمام شده. برای فردوسی بازی ادامه دارد. در شاهنامه، فردوسی سلطان محمود را به آسمان می برد و از دشمنان سلطان محمود با صفات زشت یاد می کند. به سلطان حق می دهد که دشمن را به آن اشکال فجیع سرکوب کند. اما در همه ی این احوال، چشمی به یک دامنه ی گسترده ی تاریخی دارد و گویی به کودکی که صد سال پس از او و سلطان محمود به دنیا می آید می گوید: ” فعلاً وضعیت از این قرار است و می بینی که من در چه تنگنایی شاهنامه را می نویسم؛ تو در زمانه خود چه فکر می کنی؟”.
در همین دامنه است که فردوسی سلطان محمود را بازنده می بیند، اما این را به او نمی گوید. شطرنج باز خوب کسی است که چالش ها و فرصت های بازی شطرنج را در یک “دامنه” ببیند و از نگاه نقطه محور ( یعنی غرق شدن در نقطه های منفرد و مجزا) پرهیز کند. این دامنه هم شامل انواع حرکت های ممکن در خود تخته ی شطرنج می شود و هم شامل عوامل بیرونی ای که فضای عمومی بازی را شکل می دهند. در شطرنجی که میان فردوسی و سلطان محمود جریان داشت،
سلطان سنگدل همه چیز را به نفع خود می دید. حق هم داشت. به هر ” نقطه” از وضعیت موجود که نگاه می کرد، نشانه های موفقیت خود را در آن می یافت. فردوسی اما نگاهی دامنه نگر داشت. او چند پیچ که از وضعیت موجود آن سو تر می رفت امکان های دیگری را می دید. سلطان محمود سطح رویین جملات او را می دید، اما او ” رمز” های خود را در لایه های زیرین آن جملات می نهاد. سلطان خط های سیاه را می خواند، اما او در دامنه ی سفید میان سطر ها حرف خود را می گفت. اگر امروز کسی بخواهد از فردوسی بیاموزد ، مهم ترین درس او به صورت فشرده این است که تفکر دامنه نگر را به جای تفکر نقطه محور بر گزینید. با این مبنا ، بسیاری از چیزهایی که ما را به هیجان می آورند یا آزار مان می دهند، ممکن است معناهای تازه یی پیدا کنند. در موارد مهم بسیاری، اختلاف دیدگاه ها ناشی از بر گرفتن یکی از این نحوه های تفکر بجای دیگری است.
مطلب دوم: ما ایرانی ها نسبت به ساير اقوام و ملتها معمولاً آدمهای پيچيدهتری هستیم و به قول معروف سر در حساب و کتاب داریم. البته این یک استاندارد و فرمول ثابت نيست بلکه صرفاً به تجربهی شخصی افراد برمی گردد.
زندگی در اين كشور و سَروكله زدن با آدمهای پيچيده ای چون خودمان، درگيری با محيط و اجتماع و قوانين هزارتويی و خيلی عوامل ديگر، از ما آدمهای به شدت پيچيده ای ساخته است. البته سادگی بیش از حد و به قول معروف هالو بودن هم خوب نیست ولی پيچيدگی تا اين حد كه حتی خيلی وقتها خودمان هم از وجود و حضور و شخصيت و ماهيتِ خود كه عين كلافِ سر در گـُم، سر و تَه شخصيت ما از دار قالی دررفته مبهوت بشویم، باعث می شود به راحتی وارد بازی هایی بشویم که به قول معروف بازی دوسر باخت هستند.
ايرانی هستيم و آدمهايی که هيچ سلامی را بدون در نظر گرفتن عليك به كسی نمیگوییم. هيچ قدمی را بدون احتساب طول و عرض مسیر برنمیداريم. هيچ كولی را به كسی نمیدهيم تا وقتی مطمئن نباشيم كه فردا میتوانيم سوار طرف بشويم و تا ثريا برويم. شايد همه اين خصلتها كه ممکن است آن را نوعی زرنگی بدانیم تا بيرونِ در خانه یا محل کار كه معتقديم همه گـُرگ هستند و قصد پاره كردن ما را دارند، جواب بدهد ولی وقتی پيچيده بودن و محافظهكاری وارد حريم روابط خصوصی و کاری مي شود؛ وقتی از احساسات خود با هیچ کس نمی گوییم و آنها را طوری مخفی میكنيم كه مبادا طرفِ مقابل بابت گفتن يک دوستت دارم پُررو شود! وقتی خودمان معما طرح میكنيم و خودمان هم بجای طرفِ مقابل معما را حل میكنيم؛ هنگامی که پیش داوری و قصاص قبل از جنایت می کنیم؛ مطمئناً سنگِ بنایی را از زير برمیداريم كه هر لحظه امكان دارد فرو بريزد.
با اینکه زند گی بازی شطرنج نیست، اما برخی اتفاقات ممکن است در زندگی واقعی پیش بیاید که بی شباهت به شطرنج هم نیست. نه برای ما كه برای همهی آدمهای اين كره خاکی. افرادی که قواعد این بازی راساده می گیرند هنگامی که رقیب روبروی آنان قرار می گیرد به راحتی حرکات وی را می بینند و واکنش نشان می دهند. ولی ما ياد گرفته ايم پيچيده باشيم و برای بازی قوانين سختی گذاشته ایم. ياد گرفته ايم نیت و احساسات و افکار خود را از یکدیگر مخفی کنیم. حتی ترجیح می دهیم به تنهايی بازی كنيم. پيادهی سفيد را تكان می دهيم و بدون اينكه منتظر حركت طرفِ مقابل بمانیم، خود به پشت صفحه رفته و اسب سياه را حركت می دهيم. بازی برای خيلی از ما كه اينچنین پيچيده هستيم؛ تنيده در تار و پود و در اطراف خود سيم خاردار كشيده ايم؛ برای ما كه اجازه ورود به حریم خود را به كسی نمی دهیم؛ برای ما كه برای يك دوستت دارم، تمام عوامل فيزيكی و متافيزيكی را درنظر میگيريم، قطعاً يک بازی دو سَر باخت است.
مطلب سوم: شواهد و قراین حاکی از اجرای صفر- دو هستند. سالهاست کارشناسان خبره و غیرخبره، متفق القول هستند که برای سیستم سلامت، این بیمار مشرف به موت، باید کاری کرد. نسخه های شفابخش، یکی از پی دیگری، تجویز ولی هیچ یک توان علاج نداشته اند. جدیدترین نسخه، معروف به صفر- دو، از راه رسیده است. آزمایشگاه ها به عنوان یکی از ارکان سیستم، مورد توجه خاص هستند. صرف نظر از موفقیت یا عدم توفیق احتمالی طرح پزشک خانواده، با توجه به خصوصیاتی که از خود گفتیم، این بازی هم برای پزشکان و هم برای سایر اجزای سیستم سلامت مانند آزمایشگاه ها، و همچنین بیماران، و در نتیجه کل سیستم، یک بازی دو سر باخت است. از لابلای اظهارنظرها و مطالب خوانده یا شنیده شده و احیاناً اقدامات عملی و ایذایی، می توان بوی سوءظن و عدم اطمینان شدید و همگانی را به راحتی احساس کرد. بدیهی است که نگارنده نیز به عنوان یک ایرانی از قاعده فوق مستثنی نیست. در بند 53 نسخه 02 چنین می خوانیم:
نظام پرداخت
در آزمایشگاه و تصویربرداري در سرپایی اگر نسخه بیمار توسط پزشك خانواده، متخصص و فوق تخصص
به آزمایشگاه و تصویربرداري طرف قرارداد و در قالب نظام ارجاع، ارجاع شده باشد، 70 % هزینه در
بخش دولتی و 70 % هزینه دربخش خصوصی طبق تعرفه توافقی به عهده سازمان هاي بیمه خواهد بود.
تبصره2: خرید خدمات در بخش خصوصی براساس تعرفه هاي توافقی خواهد بود.
تبصره 3: 80 % وجوه مطالبات خد مات دارویی، آزمایشگاهی و تصویربرداري پس از دریافت اسناد و
مابقی پس از طی مراحل رسیدگی پرداخت خواهد شد.
اگر فرض کنیم دولت پس از امضای نسخه 02 توسط آزمایشگاه ها سر قول خود بماند و تعرفه های توافقی را واقعاً با توافق آزمایشگاه ها تعیین کند و حتی در صورت وقوع چنین رخداد غیر محتملی، اگر فرض کنیم تعرفه ها در سال های بعد نیز همچنان با توافق آزمایشگاه ها تعیین شود و داستان حق تعرفه گذاری که از سازمان نظام پزشکی سلب شد در اینجا تکرار نشود، چه تضمینی وجود دارد که پس از گذشت مدتی، به تدریج پرداخت های موضوع تبصره 3 از بند 53 به تعویق نیافتد و مشمول معوقات سازمان های محترم بیمه گر که مسبوق به سابقه و خوش نام هستند نشود؟ آن وقت تکلیف آزمایشگاه ها که قبلاً بیشتر هزینه ها را به صورت نقد از بیماران می گرفتند و حال باید برای دریافت همه هزینه گوش به زنگ بیمه ها بمانند چه خواهد بود؟ از اینجا مانده و از آنجا رانده؟
همچنین در بند 21 نسخه 02 می خوانیم: برای جلوگیری از تجویز غیرمتعارف دارو و پاراکلینیک، عملکرد پزشک در این زمینه در پایش او بطور محسوس لحاظ می گردد.
ملاحظه می فرمایید؟ اگر فرض کنیم درخواست غیرمتعارف آزمایش قبل از اجرای صفر- دو، علیرغم پایش های محسوس و نامحسوس، مرسوم بوده است، چه ضمانتی وجود دارد که قطع ارتباط مالی با بیمار و حتی ارائه مشوّق برای کاهش درخواست آزمایش های غیرمتعارف، منجر به خطاهای تشخیصی و خسارتهای جبران ناپذیر نگردد؟! به قول ما آذری ها ” اوجادا یاتانی یئل آپارار آلچاقدا یاتانی سئل “.
پزشکان، آزمایشگاه ها و داروخانه ها در مقابل 02 چند راه بیشتر ندارند:
راه اول: با همان ذهنیت منفی و پیش داوری ها یی که گفته شد وارد بازی شوند و بپذیرند که ظرفیت پزشکی ایران همین است و تا ابد ناله کنند ( تجربه نشان داده برای اکثریت، همین گزینه، گزینه اول و آخر است )؛
راه دوم: به هیچ قیمتی زیر بار نروند و برای خود در گوشه ای به تماشای بازی دیگران بنشینند ( این سرنوشت غمبار بیشتر کسانی است که گزینه اول را نمی پذیرند )؛
راه سوم: تفکر نقطه محور را کنار گذاشته و به روش بزرگان انگشت شماری چون فردوسی با یک تفکر دامنه نگر وارد بازی شوند. هدف ها را مشخص کنند. به حریف امتیاز بدهند و اعلام کنند: باشد، تو برنده هستی! ولی شرایط ما این است ( این گزینه، مشکل ترین گزینه است ولی در عوض ورق برمی گردد و برنده نهایی بازی، تفکر دامنه نگر است. کسانی که این راه را انتخاب کنند بهای گزافی باید پرداخت نمایند ولی هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد).
در این بازی دوسر باخت چه باید کرد؟ با اینکه زند گی بازی شطرنج نیست، اما برخی اتفاقات ممکن است در زندگی واقعی پیش بیاید که بی شباهت به شطرنج هم نیست.
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر بدی
همه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهانخدای
تو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان، نام بد
به نیکی بباید تن آراستن
که نیکی نشاید ز کس خواستن
وگر بد کنی، جز بدی ندروی
شبی در جهان شادمان نغنوی
نمانیم کین بوم ویران کنند
همی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بود بوم ایران زمین
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
منابع:
- روش های تفکر؛ اندیشکده کیوان http://k1j.ir/fa/think,-learn-,-trainning/57-thinking-method.html
- ویکیپدیای فارسی
- دستورالعمل برنامه پزشک خانواده و نظام ارجاع در مناطق شهری؛ نسخه 02
مشکل ما صفر دو نیست