بخش وبلاگ نویسی مدیکال اکونومیکس به انعکاس نظرات اعضای جامعه ی پزشکی آمریکا اختصاص دارد. این وبلاگ ها فرصتی برای وبلاگ نویسان هستند تا با خوانندگان درباره ی موضوعی که در ذهنشان است به تبادل نظر بپردازند. این موضوع ممکن است مدیریت درمان، تجربیات جدید با بیماران، صنعت سلامت، پزشکی به طور کلی، یا اصلاحات نظام سلامت باشد. اولین وبلاگ متعلق به رایان گاملین، مشاور سابق مدیریت درمان و دانشجوی پزشکی فعلی در دانشگاه سینسیناتی است.دیدگاههایی که در این وبلاگ منعکس می شود متعلق به وبلاگ نویس مربوطه است و نشاندهنده ی مواضع مدیکال اکونومیکس یا UBM Medica نیست. (مدیکال اکنومیکس و شبکه ی پزشکی پیشرفته، مرکز خبررسانی، تولید محتوی و برنامه های آموزشی پزشکی با استفاده از منابع معتبر و قابل اطمینان است. یو بی ام مدیکا، یکی از بزرگترین رسانه های سلامت با بیش از 28 برند در 16 بازار مختلف و بیش از 150 سال سابقه در زمینه ی فناوری اطلاعات با محوریت پزشکی و سلامت است.)

امروز، سال 2016، ما را در یک نقطه ی عطف در پزشکی می یابد، و نه، این نقطه کریسپر (CRISPR، سیستم ایمنی پروکاریوتی که عامل مقاومت در مقابل عناصر ژنتیکی بیگانه مانند پلاسمید و فاژ است و شکلی از ایمنی اکتسابی محسوب می شود)، اپیدمی مواد شبه تریاک، یا شکل گیری درمان های بیولوژیک هدف دار نیست. بلکه موضوعی که برای من خیلی جالب است، این است که امروز تعداد فزاینده ای قریب به 100 هزار نفر از دکترها در دانشکده ی پزشکی هدف اصلی—یا حتی فرعی—خود را درمان بیماران نمی دانند.

حرکت دکترها از درمان بیماران به سمت نقش های غیربالینی، به شدت نگران کننده بوده است. نمونه ی آن مقاله ی NPR در دسامبر 2015 با عنوان “آژیر فناوری دکترها را از طبابت فراری داده است” و مطلب دیگری است که اخیراً با عنوان “افزایش نگرانی از انتخاب نقش های غیربالینی توسط پزشکان برجسته” در ماهنامه ی انجمن طب بیمارستانی منتشر شد.

البته شک دارم که بیشتر پزشکان نسبت به همکارانی که حیطه ی بالینی را، به طور کلی یا نسبی، ترک می کنند حسادت کنند. این پزشکان ریزش یافته (حتی یک وبسایت به فرصت های شغلی آنان اختصاص یافته است) موقعیت خود را به عنوان پزشک یا جراح – که زمانی پرارج و منزلت ترین و پردرآمدترین حرفه در ایالات متحده به حساب می آمد—با مشاغل جدید مقایسه می کنند و همچنان رفتن را برمی گزینند. چرا؟

پزشکی دیگر لذت بخش نیست

اخیراً باب واچر، پزشک بیمارستانی از دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو، در مطلبی در نیویورک تایمز با عنوان “اندازه گیری ها به ضرر دکترها و معلمین تمام می شود” به شدت اعتقاد داشت که لطمه به استقلال پزشک بهایی بود که با تأکید بی وقفه بر جنبه های کمّی و قابل اندازه گیری مراقبت از بیماران (اغلب با ارائه ی شواهدی در حمایت از اهمیت آنها) در عمل باید پرداخته می شد. در یک کلام، چندین نسل از پزشکان، روحیه باخته از چک لیست ها و “فرآیند با هدف فرآیند،” انگیزه ی خود را برای مراقبت از بیماران از دست داده اند. پس جای تعجب نیست که بسیاری از دانشجویان و دستیاران پزشکی، با دیدن سرنوشتی که در انتظار آنان است، دیدگاه خود را به جای دیگری غیر از کار بالینی منعطف کنند.

اثر تصاعدی

برای بسیاری از دکترهای جوان، رفتن به سوی یک شغل غیربالینی فرصتی است برای نجات جان افراد بیشتر، و ایجاد تغییر بزرگتر در نظام سلامت، در مقایسه با حالتی که هر بار با درمان یک بیمار ممکن است.

اثر فراگیر و فزاینده ی فناوری در پزشکی به این معنی است که با یک اپلیکیشن یا دیدگاه مناسب می توانیم یک دکتر در داخل جیب (یا حتی داخل گوشی هوشمند) میلیون ها نفر داشته باشیم.

در زبان های جدید برنامه نویسی، یک دانشجو یا دستیار پزشکی یا یک پزشک در عرض چند ماه، نه چند سال، با یک محصول جدید در بازار مواجه می شود—و اگر آن محصول موفق نباشد… آنها در مهلت نسبتاً کوتاهی ناچارند به وضعیت قبلی بازگردند.

به طور مشابه، در حیطه ی خدمات دولتی، کمتر کسی مخالف است که تأثیر ویویک مورتی (وزیر سلامت ایالات متحده از سال 2013 تاکنون) بر سلامت و رفاه کشور بیشتر بود اگر او به جای وزارت به طبابت می پرداخت.

در نهایت، بخشی از اعتقاد بسیاری از پزشکان مبنی بر این که با درمان نظام سلامت می توان تغییر بیشتری ایجاد کرد تا با درمان بیماران، ناشی از دخالت افراد غیرپزشک مانند پرستاران در حیطه هایی است که پیش از این در انحصار پزشکان بود. “اگر بیمار من دکتر لازم ندارد (دست کم به نظر شرکت بیمه)—پس بنابراین—سوادم را جایی می برم که برایش بیشتر ارزش قائل باشند.”

بسیاری می روند، راه باز می شود، و دیگران پیروی می کنند

ماهیت سلسله مراتبی آموزش پزشکی، دانشجویان و دستیاران را به پیروی از افراد ارشد خود ترغیب می کند. هر چه دکترهای بیشتری به مشاغل غیربالینی تمایل پیدا می کنند، تعداد بیشتری از آنان پیروی می کنند.

ارائه ی یک راه حل، نه ایجاد یک مشکل

احتمالاً گرایش پزشکان به مشاغل غیربالینی، عامل بسیاری از مشکلاتی است که نظام سلامت ایالات متحده را فلج کرده است. برای نسل ها، دکترها به درمان بیماران قانع بودند و با کمال رضایت تمایل داشتند تا مدیریت بیمارستان ها و درمانگاه ها و کل نظام سلامت خود را به دست گروهی حرفه ای از مدیران بسپارند. در نتیجه، در هیچ حرفه ی دیگری نمی توان چنین فاصله ای بین سرانه ی نیروی شاغل در بخش خدمات (دکترها) و مدیریت (حوزه ی وزارتی) مشاهده کرد.

البته در یک حوزه—مدیریت بیمارستان، نقش فزاینده و برجسته ی دکترها می تواند یک علامت امیدوارکننده باشد. من معتقدم افرادی که به مشکلات نزدیک تر هستند، آنها را بهتر حل می کنند، و چالش های پیش روی نظام سلامت ایالات متحده را افراد ارائه کننده ی خدمت بهتر حل می کنند: دکترها بهترین رهبران یک تشکیلات بالینی هستند. داده ها این دیگاه را تأیید می کند. دو مطالعه، یکی از انگلستان و دیگری از آمریکا، نشان داده اند که هر چه دکترها در مدیریت بیمارستان بیشتر دخالت کنند، عملکرد بیمارستان بهتر می شود.

من یکی از این یافته ها در مدیریت بیمارستان تعجب نمی کنم. و همچنین تعجب نمی کنم (اگر؟) در آینده تحول جدیدی در فناوری سلامت (به طور کامل یا بخشی از آن) توسط یک دکتر غیربالینی ایجاد شود.

در حالی که نظام آموزش پزشکی ناچار است با الزامات تربیت پزشکانی دست به گریبان شود که با هدف درمان بیماران تربیت نمی شوند، دلخوشی من به تعداد فزاینده ی دکترهایی است که درمان نظام سلامت را ترجیح می دهند، حتی اگر به معنی درمان مستقیم بیماران نباشد.

منبع