سرندیپیتی (serendipity)، یافتن تصادفی، نابیوسیدهیابی، بختیافت، یا تحصیل غیرمترقبه نعمت، به یافته یا دستاوردی اتفاقی و مفید و مثبت گفته میشود که جوینده به دنبالش نبوده و به صورت جانبی و اتفاقی بهدست آمده است.
منشاء سرندیپیتی از داستان سه شاهزاده سرندیپ، از حکایات منظومه هشت بهشت، از آثار معروف امیرخسرو دهلوی است، که در آن سه شاهزاده از روی تصادف و تخیل، مشخصات یک شتر گمشده را حدس زدند. شبیه این حکایت را حتماً در کتاب درسی دوران ابتدایی به خاطر میآورید. همان خری كه چشم چپش كور بود، پای راستش میلنگید و بار گندم داشت.
سرندیپ، نام فارسی یا اردوی سریلانکا است که از واژه سوارنادویپا در زبان سانسکریت و در اصل از زبان تامیل به فارسی راه یافته و به معنی جزیره طلایی است.
از اینگونه یافتههای تصادفی میتوان نمونههای بسیاری را برشمرد: پنیسیلین، قرص ویاگرا، تفلون، اشعه ایکس، ولکرو، برگههای یادداشت چسبنده، لینولئوم، جوراب نایلون، الاسدی، و …
تاریخ علم پر از رخدادهای خوشیمن است. البته نقش شانس در برخی از این وقایع کمرنگ تر است. نمونه آن داستان هنیگ براند، شیمیدان آلمانی دهه ۱۶۶۰ و کاشف فسفر است. او با سرمایهای که از همسران ثروتمندش به ارث برده بود، تلاش کرد طلا بسازد.
آن روزها افراد بسیاری در این تصور بودند که میتوان مواد بیارزش را به طلا تبدیل کرد. براند متقاعد شده بود که میتواند از یک ماده بیارزش که همه جا در دسترس است، طلا به دست آورد: ادرار!
او آزمایشگاهی در زیرزمین خانهاش ساخت و به کمک فرزندخواندهاش به جمع کردن ادرار پرداخت. هیچ اطلاعی در دست نیست که براند و دستیارش آن همه ادرار را از کجا آوردند یا کجا ذخیرهاش کردند یا زیرزمین خانهاش چه بویی میداد. اما گفته شده او بیش از ۵ هزار لیتر ادرار جمع کرد.
قدم بعدی این بود که ادرار باید جوشانده و پخته شود. پافشاری براند جواب داد. البته نتوانست طلا بسازد، اما به ماده سفید و موم مانندی دست یافت که در تاریکی میدرخشید. او نام این عنصر را فسفر (phosphorus) گذاشت که از قضا با “پی” (در لاتین به معنی ادرار) آغاز میشود.
بعدها معلوم شد فسفر عنصر بسیار قدرتمندی است. از آن برای ساختن مواد منفجره و همچنین تولید کود استفاده میشود.