این روزها کم پیش نمیاد که دم در اتاق معاینه این پا و اون پا می کنم، و منتظرم ویزیت تموم بشه. وقتی در میانسالی به زندگی حرفه ای خودم نگاه می کنم، متوجه میشم از بسیاری از جهات شبیه دکترهایی شده ام که هرگز تصور نمی کردم بشم: کم حوصله، گاهی بی تفاوت، گاهی بی اعتنا به اطرافیان و پدرسالارانه. بسیاری از همکاران من هم دچار مشکل از دست دادن ایده آل های حرفه ای خود شده اند.
این ممکنه فقط یه بحران میانسالی باشه، ولی به نظر من این حرفه منه که دچار یه جور بحران میانسالی شده. طی چهار دهه گذشته، دکترها در آمریکا موقعیتی را که عادت داشتند ازش لذت ببرن از دست داده اند. پزشکان در اواسط قرن بیستم رکن هر جامعه ای بودند. کافی بود یه آدم هوشمند و صمیمی و بلند پرواز باشی تا در هر جمعی برجسته باشی.
این روزها پزشکی فقط یکی دیگر از شغلهاست، و دکترها هم مثل بقیه شده اند: نگران، ناراضی و مضطرب از بابت آینده. در نظرسنجی ها بیشتر دکترها از کاهش اشتیاق برای طبابت میگن و اینکه اگه دوست یا خویشاوندی بخواهد وارد این حرفه شود منصرفش می کنند. در نظرسنجی سال 2008 از 12 هزار پزشک تنها 6% روحیه مثبتی داشتند. هشتاد و چهار درصد اظهار کردند درآمدشان ثابت و یا در حال کاهش است. بیشتر آنان معتقد بودند به دلیل کاغذبازی وقت کافی برای بیماران ندارند و قریب به نیمی از پزشکان مایل بودند تعداد بیماران را در آینده کاهش دهند و یا طبابت را به طور کلی کنار بگذارند.
دکترهای آمریکا دچار خستگی مزمن هستند. ما جان می کَنیم و فداکاری می کُنیم—برای چه؟ برای بیشتر ما این شغل همین است—یک شغل. این دیدگاه فقط مشکل دکترها نیست. مریض ها هم شاکی هستند.
به اظهارات یک دکتر توجه کنید. او در یک فضای مجازی با حضور بیش از 270 هزار پزشک، می نویسد:
“ممکن نیست دوباره انجامش بدهم، و این ربطی به پول نداره. بیماران، همکاران و مدیریت احترام خیلی کمی برام قائل هستند، در حالی که کارم را درست انجام میدم، سخت کار می کنم و برای مریضهایم دل میسوزونم. این روزها کار در درمانگاه اورژانس شامل انواع آزمایش های غیر ضروریه (همه سی تی اسکن میشن!) در حالی که ما می دونیم نیازی به این آزمایش ها ندارن و اطلاع از اینکه داریم کار بیهوده ای انجام میدیم همه عشق به کار را از بین می بره. احساس می کنم مدیریت بیمارستانها برای پول در آوردن مسابقه گذاشتن و من نقش سیاهی لشکر را بازی می کنم. راه های خیلی زیادی وجود داشت که می تونستم زندگی خودمو بچرخونم و راضی تر باشم. قسمت غم انگیزش اینه که ما پزشکی رو انتخاب کردیم چون فکر می کردیم یک شغل ارزشمند و اصیل است ولی تجربه این مدت نشان داده بیشتر شبیه یه بازیه.”
این نارضایتی هشداردهنده است، ولی چطور شد به اینجا رسیدیم؟ تا حدودی خود دکترها مقصرند.
در ایام خوش اواسط قرن بیستم، پزشکی دوران طلایی خود را می گذراند. امید به زندگی در آمریکا به وضوح افزایش پیدا کرده بود (از 65 سال در 1940 به 71 سال در 1970) که علت آن پیشرفت هایی مثل واکسن فلج و جراحی قلب باز بود. دکترها به طور عمده خودشان ساعت کار و دستمزد خود را تعیین می کردند. تصاویر کلی از پزشک به شدت مثبت و گاهی در حد قهرمان بود.
بیشتر دکترها در اواسط قرن از شرایط خود راضی بودند. الگوی خصوصی پول در برابر خدمت که در آن بیماران و یا بیمه های خصوصی پول می دادند، منجر به رونق بازار شده بود. تنظیم نرخ ها بر اساس توان پرداخت بیماران صورت می گرفت و بوروکراسی خاصی وجود نداشت.
پس از آغاز برنامه مدیکر به عنوان یک شبکه تأمین اجتماعی سالمندان در 1965، دستمزد دکترها افزایش یافت چون افراد بیشتری به آنها مراجعه می کردند. متوسط درآمد سالیانه یک پزشک از حدود 50 هزار دلار در 1940 به نزدیک 250 هزار دلار در 1970 رسید که تقریباً شش برابر متوسط درآمد خانوار بود (ارقام بر اساس نرخ تورم 2010 تعدیل شده اند).
ولی با افزایش درآمد دکترها، به تدریج این تصور ایجاد شد که آنها سر سیستم کلاه می گذارند. هر سال که می گذشت، هزینه سلامت سریع تر از کل اقتصاد آمریکا رشد می کرد. در همین فاصله شایعاتی درباره رواج اسراف و فساد در سیستم وجود داشت. یک بررسی از سوی کنگره نشان داد جراحان در 1974 دو و نیم میلیون عمل جراحی غیر ضروری انجام داده اند که هزینه آن حدود 4 میلیارد دلار بوده و منجر به فوت 12 هزار نفر شده است! در سال 1969، رئیس انجمن پزشکی نیو هِوِن کانتی به همکارانش هشدار داد “به مرغ تخم طلا کمتر فشار بیاورند.”
وقتی دکترها مراقبت از بیماران خود را خوب مدیریت نکنند، یکی دیگر این کار را انجام خواهد داد. مؤسسات مراقبت مداوم (health maintenance organizations, HMOs) از سال 1970 برای ارائه نوع جدیدی از خدمات سلامت تأسیس شدند که بر اساس کنترل نرخها و پرداختهای ثابت استوار بود. در اینجا برخلاف مدیکر و بیمه های خصوصی، خود دکترها مسئول هزینه اضافی بودند. مکانیسمهای جدیدی برای کنترل هزینه ها و بررسی ضرورت اقدامات پزشکی شکل گرفت.
در 1973 کمتر از 15% پزشکان شک داشتند که راه را درست آمده اند. در 1981 نیمی گفتند دکتر شدن را آنچنان که یک دهه پیش توصیه می کردند، دیگر توصیه نمی کنند. مقبولیت عمومی پزشکان هم رو به افول بوده است. دیگر مثل گذشته همه جا از دکترها تمجید نمی شد.
با رشد مراقبت مدیریت شده (managed care) اعتماد پزشکان کاهش می یافت (تا ابتدای دهه 2000 قریب به 95% کارگران بیمه شده به نحوی تحت مراقبت مدیریت شده قرار گرفتند). در 2008، 58% از حدود 2 هزار پزشک گفتند شور و شوق آنها به پزشکی طی 5 سال گذشته رو به افول گذاشته و 87% معتقد بودند روحیه آنها افت کرده است. در بررسی های جدیدتر 30% تا 40% دکترها گفته اند اگر فرصت دوباره ای به آنها بدهند، دیگر پزشکی را انتخاب نمی کنند و حتی درصد بیشتری هرگز به فرزندان خود توصیه نمی کنند دکتر شوند.
این سرخوردگی علت های مختلفی دارد و فقط ناشی از مراقبت مدیریت شده نیست. یکی از پیامدهای ناخواسته پیشرفت این است که دکترها بیش از پیش می گویند وقت کافی برای مریضهایشان ندارند. پیشرفتهای پزشکی باعث شده امراضی که قبلاً مرگبار بودند—مانند سرطان، ایدز، نارسایی قلب—تبدیل به وضعیتهای مزمن و پیچیده ای شوند که باید به مدت طولانی تحت درمان باشند. همچنین گزینه های تشخیصی و درمانی بیشتری روبروی پزشکان است و آنها باید هر روز خدمات غربالگری و پیشگیری بیشتر و بیشتری انجام دهند. همچنین درآمدها متناسب با انتظارات بالا نرفته است. درآمد سالیانه یک پزشک عمومی در 1970 حدود 185 هزار دلار بود. این میزان در سال 2010 به 161 هزار دلار کاهش پیدا کرده (ارقام متناسب با نرخ تورم تعدیل شده است) در حالی که تعداد ویزیت تقریباً دو برابر شده است.
شکی نیست که امروز بیماران پول بیشتری برای سلامت خود خرج می کنند ولی سهم کمتری از این پول نصیب دکترها می شود. بر اساس مقاله ای در سال 2002 در مجله آکادمیک مدیسین، بازگشت سرمایه برای پزشک عمومی، با توجه به تفاوت ساعت کار، کمتر از 6 دلار در ساعت، یعنی تقریباً نصف وکیل (11 دلار) است. برخی دکترها تقریباً دیگر بیمار تحت پوشش بیمه را ویزیت نمی کنند و فقط بیمارانی را می پذیرند که همه هزینه را خودشان پرداخت می کنند.
یکی از مشکلات دیگر حرفه ما، سیستم پیچیده بوروکراسی پرداخت است. به طور متوسط هر دکتر آمریکایی روزانه یک ساعت و سالیانه 83 هزار دلار صرف کاغذبازی برای شرکت های بیمه می کند که چهار برابر دکترهای کاناداست. منشی مطب نیز باید روزانه بیش از 7 ساعت برای این کار وقت بگذارد. ترس از شکایت به مراجع قضایی را هم فراموش نکنید. از دست دادن استقلال باعث شده بسیاری از پزشکان خود را در حد پیاده نظامی بدانند که در میدان نبرد شرکت های بیمه و دولت سرگردان است.
این نارضایتی فزاینده تأثیر بدی بر بیماران دارد. احتمالاً در آینده کمبود پزشک، به ویژه پزشک عمومی، خواهیم داشت. پزشکان عمومی کمترین درآمد و بیشترین میزان نارضایتی را در میان پزشکان دارند. این واقعیت را می توانید از پزشک خانوادگی خود سؤال کنید.
بدترین پیامد این است که دکتر ناراضی منجر به مریض ناراضی می شود. بیماران در سیستمی که اغلب در مقابل نیازهای آنان بی تفاوت است، سرخورده می شوند. زمانی بود که مریض ها از اصطلاح “دکتر من” استفاده می کردند. حال به جایی رسیده ایم که به طور متوسط هر بیمار مدیکر هر سال 2 پزشک عمومی و 5 پزشک متخصص مختلف را می بیند. دکترها دیگر بسیاری از ما را نمی شناسند یا حتی از ویزیت قبلی به خاطر نمی آورند.
بی اعتنایی به روابط بیمار و پزشک تقریباً عادی شده است. زمانی یک مریض داشتم که به دلیل تزریق ماده حاجب برای سی تی اسکن، کلیه هایش از کار افتاد. او به من گفت از متخصص کلیه پرسیدم “ممکنه خوب بشم؟” متخصص کلیه پرسیده بود “منظورت چیه؟” و مریض من گفته بود “یعنی ممکنه کلیه هام شروع به کار کنه؟”
متخصص کلیه مجدداً سؤال کرده بود “چند وقته داری دیالیز میشی؟” و مریض من گفته بود “یکی دو روز.” و دکتر کمی فکر کرده و گفته بود “نه، فکر نکنم برگردند.” مریض من داشت گریه می کرد. “نه، فکر نکنم برگردند… این حرفی بود که زد. فقط همین.”
البته این روزها فقط دکترها ناراضی نیستند. وکلا و معلمین هم تحت کنترل مراکزی قرار گرفته اند که استقلال، شأن و احترام آنها را مخدوش کرده اند. ولی همان طور که جامعه شناس پرینستون، پل استار می نویسد در بیشتر قرن بیستم، پزشکی تنها حرفه ای بود که به طور استثنائی توانست سنّت در حال زوال استقلال حرفه ای را حفظ کند.” این استثنا هم تاریخ انقضایش فرا رسید.
برای رفع این سرخوردگی در حرفه پزشکی چه می توان کرد؟ موفقیت معیارهای مختلفی دارد: درآمد، البته معیار مهمی است ولی احساس تعلق به بیماران، احساس اینکه حضور پزشک در زندگی آنان تفاوتهایی ایجاد کرده و ارائه خدمات خوب در کنار مدیریت مسئولانه منابع محدود نیز جزو معیارهای موفقیت هستند.
چالش اصلی این است که کاری کنیم تا انگیزه به میان پزشکان بازگردد: به عنوان مثال، موفقیت های پزشکان را به اطلاع همگان برسانیم یا برای آنها پاداش هایی در نظر بگیریم. همچنین روش پرداخت در مقابل خدمت باید جای خود را به روش های جدیدتر مانند پرداخت در مقابل کارایی بدهد. ما نیاز به سیستمی داریم که صرفاً حجم کار را در نظر نگیرد بلکه به روابط انسانی بین پزشک و بیمار نیز اهمیت بدهد.
به اعتقاد من بیشتر دکترها همچنان می خواهند مانند پزشکان دوران طلایی باشند. بیشتر ما وارد پزشکی شدیم چون می خواستیم به مردم کمک کنیم. هدف ما طبابت صحیح بود ولی امروز عوامل متعددی مانع رسیدن ما به آن اهداف شده اند. هیچ کس پزشک نمی شود تا آزمایش اضافه بنویسد ولی این رفتاری است که رایج شده است. گویا سیستم فعلی رذالت را به سلحشوری ترجیح می دهد.
رضایت در پزشکی مانند هر شغل دیگری ارتباط نزدیک با امیدواری دارد. دانشجویان پزشکی، چون عموماً انتظارات کمتری دارند، بیش از هر کس می توانند مشکل خود را حل کنند. مشکل دکترهایی که در میان زندگی حرفه ای خود هستند، سخت تر از همه است.
حل مشکلات نیاز به انعطاف دارد. دکترها باید همواره چشم انداز تغییرات را رصد کنند. اغلب دکترها برای این کار به بیماران خود نگاه می کنند. بیشتر پزشکان—حتی آنها که ناراضی هستند—معتقدند بهترین قسمت زندگی حرفه ای آنان، مراقبت از بیماران است. به نظر من این نکته، کلید مقابله با استرسهاست. پزشکی یعنی مراقبت از انسانها در زمانی که بیشترین آسیب پذیری را دارند، و توسط کسانی که حاضر می شوند خود را در معرض خطر قرار دهند. این لحظه های انسانی چیزی است که دیگران در شغلهایی مثل وکالت یا بانکداری به آن غبطه می خورند و هیچ شرکت یا مقامی قادر به گرفتن آن از ما نیست. این بهترین امیدواری برای نجات حرفه پزشکی است.
مطلب مرتبط: چرا دکترها بی پولند و رایانه بازها (گیک ها) پولدار؟
همه رو نمیشه با یک چشم ببینی.بعضی دکترها میشناسم خیلی انسانند. مقاله تون خوب بود ولی کمی تند بود.
متشکرم و به نظرتون احترام میذارم.
عالی بود. من پزشک نیستم ولی 90درصد این حرفها برای دکترای ایرونیکه میشناسم صدق میکنه و حتی وضعشون بدتره.
موافقم سیامک جان. تشکر از بابت کامنت.
ای کاش همه پدرها و مادرها اینو بخوانند و این همه ما را تشویق نکند که دگتر بشیم.
امین جان، شما درست میگی ولی خواستم اینو به شما و همه کسانی که آرزوی دکتر شدن (خودشان یا بچه هایشان) را در سر می پرورانند بگم که پزشکی هنوز هم حرفهایی برای گفتن داره. در همین آشفته بازار دکترهایی می شناسم که شرافت و قداست پزشکی را حفظ کرده اند و تسلیم وضعیت موجود نشده اند. ولی تعداد اونا خیلی کمه. باید واقعیتها را به همه بگیم تا اگر کسی تصمیم میگیره دکتر بشه با آگاهی کامل این کارو بکنه.
این مقالهمشکل را به خوبی مطرح کرده ولی به نظز من راه حل خوبی پیشنهاد نکرده. در نظر گرفتن پاداش یا سیستم پرداخت در مقابل کارایی حرفهای قشنگی هستند ولی درعمل تنها نتیجه این میشه کاغذبازی بیشتر میشه. آن وقت همه دکترها از مریضهای بدحال و مشکل دار فرار میکنن چون پذیرفتن اینطورمریضها احتمال پاداش را کم میکنه. کارایی چجوری تعریف میشه؟ به نظر من باید فکر اساسی تری کرد. تا وقتیکه درارتباط پزشک وبیمار، شخص سوم (بیمه، مدیریت بیمارستان، دولت، …)حرف اول رامیزندهیچ مشکلی حل نخواهد شد.
متأسفانه تاکنون روشی که بتواند بطور کامل و جامع همه مشکلات را از دیدگاه بیمار و جامعه و دولت و پزشک و همه و همه ببیند ابداع نشده است. هر روشی در اجرا ایرادهایی داشته که اغلب در طولانی مدت بروز می کنند. در حال حاضر در ایران طرح تحول نظام سلامت در حال اجراست که بحث مفصلی را می طلبد. سپاس از کامنت شما ندا جان.
این که بیشتر درمورد پزشکان امریکایی بود.
در ایران که اوضاع فرق میکنه و کلا اغلب دکترها هیچ احترامی برای مریض قائل نیستن و وقت کافی رو نمیذارن.
توی ایران پزشکان بر بیماران سوارن.
تقریبا هیچ نظارتی هم روی کار پزشکان نیست و وقتی هم که یک پزشک خطا میکنه حتی سیستم هم سعی در سرپوش گذاشتن رو اون میکنه. چند نمونش که توی روزنامه ها اومده با جود خطای فاحش و اسیب دائمی بعد کلی دادگاه پزشک فقط جریمه مالی شده!!!
کلا آیا توی ایران پزشکی به خاطر اهمال کاری تا حالا پروانش باطل شده آیا؟؟
محسن عزیز، با اینکه من یک پزشک هستم ولی به دلیل مسئولیتی که در این سایت دارم نمی خواهم در مقام دفاع از شخص یا گروه خاصی برآیم. فقط این را بگویم که حق با شماست ولی مسئله را از دیدگاه پزشکان هم باید دید. من قبول دارم که سازمان نظام پزشکی به عنوان متولی امر نتوانسته پاسخ بسیاری از پرسشها را برای اذهان عمومی روشن کند و در این میان هم به بیماران و هم به پزشکانی که چوب اشتباه های دیگران را میخورند واقعاً ظلم میشود. ممنون از بابت کامنت.
پزشکی امروزه بیمصرفترین مبحث دنیاست که اطلاق «علم» به آن کار سختیست. به جز موارد اورژانسی که پزشکی تمام توانش را از مهندسی در این زمینه میگیرد «حرفه طبابت» شرف دارد بر «علم پزشکی» امروزه.
احمد رضای عزیز، امیدوارم منظورت را فهمیده باشم. نویسنده این مقاله هم اشاره کرده که هزینه های سلامت چند برابر شده و این پول بیشترش در جیب سرمایه گذاران در چیزی می رود که من نام آن را صنعت و فناوری پزشکی می نامم. دقت نظرت شایسته تقدیر است. برنامه این است که کلاً از شر پزشکان خلاص شوند! دعوت می کنم مطلب زیر را هم (بخصوص کامنتها) بخوانی.
از شر پزشکان خلاص شوید
http://1pezeshk.com/archives/2014/05/get-rid-of-physicians.html
سلام دکتر جون به نظر من علت های زیادی هست و مهم ترین علت دولت هستش و بیماران و در مرحله آخر خود ما پزشکان !!!
1- دولت می خواد با هزینه کم مریضا ویزیت بشه و به تبع اون تعداد مریض بالا میره و برا هر مشکلی به پزشک مراجعه می کنن و نتیجش تجویز دارو میشه که یه سیکل معیوب هزینه پایین درمان ، تعداد مریض بالا ، کیفیت پایین و خستگی پزشک !
2-دوره درمان رعایت نمیشه چون مریض میگه بلد نبوده حتما برم جا دیگه چرا ؟ چون هزینه ارزونه !!! برا یه گاسترو انتریت که زمان ما یه مساله عادی بود نصف مریضای ما همینه ! چون مفته دیگه !!! صبح ویزیت شده بعد غروب میاد میگه خوب نشده سرم بزن !!! چون همکار ما برا اینکه مریض خوشش بیاد و تو بخش خصوصیه پول بزنه تا هزینه هاش تامین شه سرم هم میزنه !!! جرا ؟ چون مجبوره !!!
3-همکارا هم همدیگرو خراب میکنن تا برا خودشون منبع درآمد کسب کنن ! چرا ؟ چون دولت داره گدا پروری میکنه !!!
علت زیاده سرتون رو درد ندم !!! و اینها باعث شیادی در حرفه پزشکی و زیر میزی و … میشه
میثم جان ممنونم. سیکل معیوب رو خوب اومدی. باید دید عیب این سیکل کجاست. شایدم بهتره دنبال جای بی عیبش بگردیم!
متاسفانه پزشکان امروز اکثرا بیزینیس کار می کنند تا طبابت، و قانون این است که در جوامع فقیر و در حال توسعه که مردم به نان شب مانده اند اوضاع جیب پزشکان خوب است.
به عنوان یک ایرانی از همه دوستان پزشک خواهشمندم رعایت انصاف کنند، چگونه ممکن است 20-30 هزار تومان پول برای 2-3 دقیقه ویزیت به همراه درصد بالای آزمون و خطا در نسخه درآمدی حلال تلقی شود؟
از آنجا که رشته پزشکی از شاخه های علوم تجربی (100 درصد الگوریتم پذیر) است، اطمینان دارم روزی رایانه ها جای پزشکان را خواهند گرفت و نیروی انسانی طبابت به پروفسور سمیعی ها محدود خواهد شد. این حرکت در کشورهای توسعه یافته آغاز شده و به نتیجه خواهد رسید.
اکثریت پزشکان هم از وضعیت موجود ناراضی اند. امیدوارم در آینده وضعیت بهتر بشه.
به طور میانگین میتوانیم بگوییم پزشکان افرادی با ضریب هوشی حدود معمول و شاید اندکی بیشتر هستند. به نظر بنده وقتی انسانی که دارای اندکی خرد باشد هیچ سودی از این اندیشه نبرد و تنها طوطی وار یکسری اسم را ردیف کند به شدت این کار برایش خسته کننده و ملال آور میشود. کار یک کارگر هم گاهی اوقات به تفکر نیاز دارد(مثلا کارگران هنگامی که بار را در کامیون میچینند به نظر من بسیار بیشتر از تمام عمر یک پزشک به تفکر نیاز دارند.)، اما بنده دوستان پزشک، دندانپزشک و دامپزشک زیادی دارم و همه ی آنها قبول دارند استفاده از تفکر و استنتاج کاریست بس بیهوده در رشته یی کاملا بینیاز به هوش بشری.
از سویی دیگر این موضوع که پزشکان انسانهای بیوجدانی هستند را قبول ندارم و احساس میکنم در بخش زیادی از پزشکان این وجدان بیدار وجود دارد که کاری که یک کودک 10 ساله امروزه با اتصال به اینترنت و اندکی سرچ کردن میتواند انجام دهد آنها بابتش مبالغ هنگفتی میگیرند و تنها برتری ای که پزشکان به آن کودک دارند این است در ازای مهر آنها بیمه پول میدهد و در ازای صفحات ویکیپدیا بیمه پولی را تقبل نمیکند. اما اینکه چرا این حرفه را که سراسر درآمد آن ناشی از خراب بودن سیستم کنونی جهان است(در حقیقت شغلی کاذب است، مثل موتوریهایی که در طرح ترافیک جلوی پلاک شمارا میگیرند.) را کنار نمیگذارند بدلیل آن است که اولا اکثریت پزشکان توانایی انجام هیچ کار سازنده ای را که بابتش پولی دریافت کنند ندارند و دوما اگر هم که اندک توانایی ای در انجام کارهایی که واقعا برای جهان هستی لازم داشته باشند پول مفت و بیزحمت را کنار گذاشتن به چیزی بیشتر از وجدان بیدار نیاز دارد.
علی جان نمیخوام در مقام دفاع از پزشکان یا پزشکی بربیام چون در چنین مقامی نیستم. ولی میتونم حس خودمو بگم چون از درون این دنیا (پزشکی) منظره کاملاً با آنچه از بیرون دیده می شه متفاوته. شاید مطلب “از شر پزشکان خلاص شوید” و کامنتهای منو خونده باشی. اگر نه هر وقت تونستی در اینجا بخون:
http://1pezeshk.com/archives/2014/05/get-rid-of-physicians.html
ممنون از بابت کامنت قشنگت
چون درآمد اکثرشون بیش ازحد نیازشونه!!خب بنده خداها نمیدونن چه شکلی درآمدشون مدیریت کنند!خب خسته کنندس!
اینم حرفیه. فکر کنم استیو جابز هم به همین دلیل تموم کرد بنده خدا!!!!!!!!
سلام وخدا قوت
من دارم یه مقاله درموردتکریم بیماران ونقش ان دررضایت شغلی پزشکان می نویسم وبه نظرمن رضایت شغلی پزشک تحت تاثیرعوامل زیراست1 درامد2روابط غیررسمی 3 امنیت شغلی 4 احترام واعتماد متقابل بین پزشک وبیمار ارتقاتحصیلی وسن وسابقه طبابت است که به غیر ازاین 3مورداخرمی توان به نقش پررنگ بیماردررضایت شغلی پزشک پی برد.فقط کافیه پزشکان عزیز یه ذره فکرکنن که این بیمار درامد من رو تامین می کنه -به من اعتبار میده – اجازه میده تاتجربیاتم رو روش پیاده کنم-امنیت شغلی منوفراهم می کنه و…
پس یه ذره احترام برای بیمارت قائل شو تا این زبون بسته رونرنجونی.منم دل پری از دست پزشکان دارم واینقدر دلم می خواد همشون مریض شن ومنم دکتر وبعدهمون بلاهایی که سرم دراوردن رومن درنیارم وشرمنده شن -دلم نمی خواد تلافی کنم ولی دلم می خواد که اونا هم به احساسی برسن که منتظر باشن بایکی دردودل کنن .
راستی من نمی دونم موضوع مقاله روچطر باز کنم تا قابل تفهیم باشه .اگه مقاله ی دراین موردچاپ شده معرفی کنید .ممنون
سلام الهه جان و پوزش بابت تأخیر
کاملاً حق با شماست. متأسفانه اوضاع طوری شده که پزشک و بیمار مقابل هم قرار داده شده اند و این اصلاً خوب نیست. پیشنهاد می کنم این مطلب را هم بخوانی و نظرت را بگویی:
http://www.azizafshari.ir/vcon/282/
از لطف شما سپاسگزارم.
توي مقاله نوشته بوديد بعد از مدتي دستمزد پزشكا كاهش پيدا كرد و مثل بقيه مردم شدند.به نظر من بزرگترين شكاف ميان مردم و پزشكان حداقل در جامعه ما بخاطر همين نگاهه. اين كه پزشكان معتقدند از مردم جداهستن. اين جمله رو من شخصا بارها از پزشكان شنيدم كه با بقيه مردم در يك رده نيستن و خودشونو بالاتر ميبينن. حتي اگر اسم پزشك رو بدون لقب دكتر صدا كنيد ناراحت ميشن وحتما بايد اطلاق بشه مثلا آقاي دكتر فلاني.به نظر من شان پزشك در جامعه ما همچنان بالاتر از ساير مشاغله و اون نگاه قديس گونه هنوز وجود داره اما وقتي بخاطر بيماري درگير مصاحبت با پزشك ميشي ميبيني كه براي اون قديس تنها در حد يك كيس هستي نه بيشتر. به نظر من اينكه پزشك درامد خودش رو خودش تعيين كنه و مثل بقيه مردم نباشه تا انگيزه كافي براي مواجه با حرفه اي كه آگاهانه انتخاب كرده رو داشته باشه درست نيست.پزشك هم مانند بقيه مردم يك جامعه بايد از نظر درآمد و رفتار حرفه اي نظارت بشه چون امكان خطا و اشتباه و فساد براي همه ما وجود داره
سلام زهرا جان
متأسفانه این شکاف که گفتی وجود دارد و محدود به جامعه ما هم نیست، منتهی در جوامعی مثل جامعه ما که فاصله درآمدها در صدک های مختلف فاحش است، نمود بیشتری دارد و این نیاز به آسیب شناسی دارد. باید کمی هم منصف باشیم و قضیه را از دید هر دو طرف ببینیم. هدف اصلی این مقاله، عمدتاً توجه به دلایل افزایش فرسودگی در بین پزشکان است. اما قبول دارم که قضیه از چشم جامعه و بیماران چشم انداز متفاوتی دارد. در پایان مقاله به این موضوع اشاره کوتاهی شده است: بهترین جنبه زندگی حرفه ای پزشکان، مراقبت از بیماران است، حتی اگر این کار را به عنوان یک قدیس انجام ندهند. البته با نظر شما درباره نظارت هم تا حدی موافق هستم. یکی از ارکان سازمان نظام پزشکی، مانند اصناف دیگر، نظارت است. منتهی باید شرایط این نظارت فراهم باشد. حال این که چه شرایطی باید برای نظارت فراهم باشد، خود بحث بسیار مفصلی را می طلبد.
ممنون از زماني كه ميذاريد و پاسخ ميديد. تلاش شما بسيار قابل احترامه و فرصت مغتنميه براي شروع يك تعامل لازم و راهگشا. من شخصا معتقدم اگر پزشك به جنبه حرفه اي كارش و جنبه انساني اون كه تاثير عميقي روي زندگي افراد داره يكسان توجه كنه همچنان نه به لحاظ ارزشگذاري و طبقه بندي اما در نگاه مردم جايگاه ويژه اي خواهد داشت. همين جايگاه ويژه و نگاه قدردان موجب ميشه مردم هم نسبت به اختلاف درآمدي ميان پزشك و غير پزشك حساسيت كمتري داشته باشن. اما شما به عنوان يك عضو اين جامعه و نه به عنوان يك پزشك ببينيد كه آيا پزشك در مواجه با بيمارش اون صعه صدر و تحمل و دلسوزي رو داره؟ من به هيچ وجه منكر زحمات غيرقابل جبران جامعه پزشكان نيستم اما چقدر يك پزشك براي بيمار زمان ميذاره و براش توضيح ميده كه چه بلايي داره سرش مياد. من شخصا تجربه خوبي در اين زمينه نداشتم چه در بيماريها و شرايط حاد يا حتي عادي و معتقدم اين مشكل زاييده همون نگاه از بالاي پزشك به بيماره
امیدوارم وضعیت ایده آل که اشاره کردید روزی محقق شود اما واقعیت موجود این است که جوانان با دیدگاه بشردوستی و علم طلبی وارد دانشگاه می شوند و متأسفانه وقتی به جامعه بازمیگردند با جامعه ای بی رحم و کاملاً مادیت خواه مواجه می شوند که ارزش اصلی در آن پول است. پزشکان این جامعه تربیت یافته همین جامعه هستند و تصادفاً دیده ام همکارانی که خارج از کشور تحصیل و کار کرده اند هنگام بازگشت از جو موجود در کشور متعجب می شوند. هرچند موضوع این مقاله یعنی عدم رضایت شغلی و فرسودگی پزشکان یک موضوع جهانشمول است.
درود فراوان جناب عزیزافشاری
سپاس بابت متن زیبایی که نوشتید، بنده پزشک نیستم اما این متن خیلی کمک کرد تا اندکی با حال و هوای این قشر آشنا بشوم. ولی فراز آخر متنتون که فرموده بودید هیچکس از پزشک نمیتواند لذت مراقبت از مریضاش رو بگیرد، دلنشین بود برام، برای شما و همه پزشکان میهن آرزوی بهترینها رو دارم و امیدوارم ملت ما قدر شما رو بدانند و صدالبته اون تعداد از پزشکان زیرمیزی بگیر و قالتاق هم رویهشون را تغییر بدهند و فقط به فکر خدمت و درمان باشند، نه پارو کردن پول و مسائل دیگر.
بدرود و سپاس مجدد
دعا گو و دستبوس شما هستیم
سلام آقای دکتر
متشکرم از ابراز لطف تون
درباره پدیده زیرمیزی و فساد حرف بسیار است که بماند. نظام سلامت، خود بیمار است.
سپاس فراوان از مقالهی جالبی که نوشتهاید و مطمئن هستم که برای آن وقت زیادی گذاشتهاید. گرچه برخی از مشکلات دنیای پزشکی عام بوده و بین اغلب پزشکان مشترک است اما به عقیده من تفاوتها بسیار زیاد است. به عنوان نمونه مقایسه کنید نظرات مردم ما در بارهی پزشکان که تا چه میزان در آنها حس انزجار و نفرت و سرخوردگی وجود دارد چنانچه گویی این پزشکان بیگانگانی هستند که از خارج به مردم تحمیل شده و تنها هدف آنها سرکیسه کردن بیماران است و هیچکدام توجه نمیکنند که همهی این پزشکان ایرانی بوده و از میان همین مردم برخاسته و تحصیل کردهاند و اگر کاستی در اخلاقیات و وظیفه شناسی آنهاست محصول نظام آموزشی و پرورشی اعم از خانواده، مدرسه، محیط زندگی، دانشگاه و بیمارستانهای آموزشی و درمانی است. اگر پزشکی خطایی مرتکب شود که به دلیل آن فردی آسیب ببیند به ناگاه هجمهای علیه تمام آنها آغاز میشود و عجیب آنکه در حوادثی به مراتب بزرگتر و با تلفات و آسیبهای بیشتر کمتر کسی دیگر اقشار را مورد انتقاد و نکوهش قرار میدهد. به همین سیل اخیر توجه کنید که چگونه بسیاری از پلها و جادهها و ساختمان های مختلف از بین رفتند و هیچ کس هم از مهندسی انتقادی نکرد. نمیخواهم پزشکان را تبرئه کنم چون علیرغم اینکه خودم هم ربع قرن است که پزشک هستم انتقادهای جدی و زیادی به آنها دارم. مقایسه درآمد پزشکان با کسانی که تحصیلات عالیه در رشتههای دیگر دارند یکی از رایجترین انتقادات است. خیلیها میگویند که آنها هم به اندازه یا حتی بیشتر از پزشکان درس خواندهاند و دروس آنها بسیار دشوارتر از رشته پزشکی بوده است. تفاوت درآمد پرستاران با پزشکان در کشور ما از دیگر نقدهای رایج است. اینگونه انتقادات بسیار زیادند و در کنار آنها برخی هم از بیسوادی و بیاخلاقی پزشکان شاکی هستند. در تمام این نقدها هم رگههایی از درستی نهفته و هم نادرستی. اگر پزشکان ما پس از بیست و چند سال تحصیل به جایی رسیده که مورد این همه انتقاد است باید به خانواده، مدرسه، جامعه و دانشگاه و اساتیدی که یک کودک، نوجوان، جوان و یک انسان بالغ در آنها رشد کرده و موجودی مطلوب در نیامده ایراد گرفت. تفاوت درآمد در کشور ما بیشتر از آنکه به دلیل بالا بودن درآمد پزشکان باشد به دلیل پائین بودن ناعادلانه حقالزحمه پرستاران است. اگر این تفاوت ناعادلانه در کشورهای پیشرفته وجود ندارد به دلیل بالا بودن درآمد پرستاران است نه بالا بودن درآمد پزشکان. در قیاس با رشتههای غیر پزشکی هم اگر معیار تنها و تنها مدت زمان تحصیل یا درجهبندی سختی و دشواری رشتهها باشد پس همین تفاوتی که هم اکنون بین یک دکترای مهندسی عمران و مثلاً دکترای فلسفه یا زبان سانسکریت وجود دارد نیز باید برداشته شود. فکر میکنید درآمد بزرگترین دانشمند قرن بیستم و یا شاید تمام قرنها یعنی آلبرت اینشتین چقدر بوده است؟ سالانه فقط ده هزار دلار که چنانچه با نرخ تورم اصلاح شود حدود ۱۸۰ هزار دلار کنونی میشود یعنی کمتر از درآمد یک پرستار بخش سیسییو در آمریکا!!! به عقیده من بزرگترین مقصر پدید آمدن اغلب این ناهنجاریها سیستم آموزشی از پیش دبستانی گرفته تا بورد تخصصی است. سیاستهای تعیین تعداد و شرایط ورود به رشته پزشکی از اساس اشتباه است. چرا یک دانشآموز به رشته پزشکی علاقمند میشود؟؟ آیا از آن رشته شناختی بجز جایگاه اجتماعی و اقتصادی آن دارد؟؟ تنها با دویست تست چهار گزینهای مشخص میشود که چه کسانی برای ورود به رشته پزشکی مناسب هستند!! به یاد دارم که در دوران دانشجویی فردی را دیدم که در رشته پزشکی درس میخواند و شرایط جسمی نامناسبی داشت بگونهای که نمیتوانستم تجسم کنم که این هموطن عزیز با این مشکلات جسمی شدید چگونه میتواند بیمار را معاینه کند. خصوصیات روحی و روانی فرد برای این که بتواند پزشک یا مهندس یا پرستار خوبی شود اهمیت زیادی دارد اما در کجای سیستم گزینش دانشجو ذین امر بسیار مهم لحاظ میشود؟ اگر فردی با مشکلات شخصیتی شدید نمره قبولی در کنکور سراسری یا دانشگاه آزاد بیاورد چه مکانیسمی برای فیلتر کردن او وجود دارد؟؟
نکتهی آخر در مورد رابطه بیمار با پزشک است. علیرغم تمام گایدلانهایی که هر ساله آپ دیت میشوند وقتی پزشک از سوی بیمار یا همراه بیمار احساس ناامنی کند خودآگاه یا ناخودآگاه اقدام به محافظت از خود مینماید که این به معنای زیان به صورت مالی یا حتی سلامت جانی بیمار یا نظام سلامت خواهد بود. آیا میدانید که حق شکایت بیمار از پزشک مشمول زمان یا حتی مرگ وی هم نمیشود؟ آیا میدانید که بیمار یا بستگان او میتوانند برای ماهها و سالها به شکایت خود از پزشک ادامه داده و علاوه بر استرسهای روحی و روانی روزهای بیشماری او را در راهروهای پزشکی قانونی و یا دادگاه شهر یا پایتخت سرگردان کنند و حتی اگر در تمام این محاکم هم پزشک تبرئه شود کوچکترین غرامتی بابت اتلاف وقت و پول شامل او نشود؟؟ در بسیاری از مواردی که پزشک در کمیسیون اولیه مقصر اعلام میشود وی اعتراضی به رأی صادره نمیکند چون میداند هزینههای مستقیم و یا غیر مستقیمی که خواهد داشت به حدی است که علیرغم ایمان محکم به عدم قصور آن را میپذیرد. در این روابط گل آلود هر دو طرف آسیب میبینند. متأسفانه پذیرش این موضوع که بیماریهایی وجود دارند که هنوز لاعلاج هستند و نیز هیچ کس را گریزی از مرگ نیست برای نزدیکان بیمار مشکل یا حتی محال است. برایم بسیار تلخ است که بگویم از این کشمکشهای بیهوده خسته شدهام و مشتاق آنروزی هستم که پزشک نباشم.
درود فرزاد جان
و سپاس از متن پر و پیمانی که نوشته اید. تنها سخنی که می توانم بگویم این است که:
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
در من این شعله ی عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز که چه ؟
حرف را باید زد
درد را باید گفت