هر وقت سال سه ای ها مسئول کشیک هستند، از ترس سرم درد می گیرد. از همه بدتر وقتی است که جغد سبز ( این لقب را به یکیشان داده ایم که از همه بد اخلاق تر است و چشم هایش رنگ سبز تیره دارد) رئیس باشد. امشب از همان شب هاست. سال دویی ها را امروز فرستاده بودند کارگاه آموزشی و تا ساعت دوی بعد ازظهر به بیمارستان نمی آمدند. مجبور بودم بیماران را مستقیم به چیف- همان رئیس- معرفی کنم. دوتا بیمار آمده بودند که نیاز اورژانسی به سزارین داشتند. با ترس و لرز به جغد سبز رنگ زدم. گفتم: تصمیم دارم آنها را به اتاق عمل بفرستم. فریاد زد: “چی خیال کردی؟ من دیوونه نیستم که وقتی سال دویی ندارم، دوتا سزارین کنم و تنهایی مریض به اتاق عمل ببرم.” – پس چی کارشون کنم؟ – با مسئولیت خودت بگو تا ساعت دوی بعد از ظهر در حیاط قدم بزنند تا دردشون یشتر شه و سال دویی ها بیان. طاووسیان! حق نداری به کسی بگی من به تو گفته ام.” ای کاش سزارین بلد بودم. چاره ای نبود. بیماران محتاج عمل را برای قدم زدن به حیاط بیمارستان فرستادم. تا اینکه ساعت دوی بعد از ظهر سال دویی ها آمدند. در اتاق عمل آنها به سال دویی ها گفتند که من چند ساعت آنها را وادار به قدم زدن کرده ام. قرار شد سال دویی ها این موضوع را کتباً گزارش کنند تا من بعداً دو تا کشیک اضافه بدهم. جرأت نکردم بگویم جغد سبز گفته بود چنین کنم. مراقب بیمار دیگری ام که نزدیک زایمانش است. وضع فول دارد اما سر نمی چرخد. جنین دچار افت قلب واضح است. سال دویی ها هنوز اتاق عملند. سرو کله جغد سبز- چیف کشیک- پیدامی شود: “کشیک اضافه خوردی؟ عیبی نداره ماهم که سال یکی بودیم زیاد به جای سال بالایی هامون تنبیه می شدیم. اما یک سال پایینی خوب همیشه باید هوای سال بالایی ش رو داشته باشه. بخصوص که مثل تو دو قلو داشته باشه و توی خونه نتونه بخوابه! از ماماها شنیدم که توی لیبر یواشکی می خوابی؟” قلبم تیر میکشه. من در شب کشیک نمی توانم پلک بزنم. گفتم: “این بیمار افت شدید قلبی داره. چه کار کنیم خانم دکتر؟” جغد سبز گفت: “دهنتو ببند. هر طور شده می زائونیش. من تازه از اتاق عمل دراومدم. از افت قلبش هم چیزی توی پرونده ننویس!” و رفت پاویون. من لباس و گان پوشیدم و آماده می شوم بچه را بگیرم. شهره میرود بالای چهارپایه کنار تخت تا صدای جنین را گوش کند که یکمرتبه رنگ چهره اش عوض می شود و ملتمسانه فریاد میزند: ” افت قلب شدیده. ۳۰-۲۰ تا بیشتر ضربان نداره…” گفتم: “ای خدا کمک کن بچه نمیره! شهره زود باش فوندال بده … زود باش!” شهره شروع میکند به فشار فوندال. زایمان سخت است. ما نیاز به کمک دیگران داریم. من و شهره همینطور داد میزنیم و کمک میخواهیم. اما نه پهلوانی سال دویی و نه جغد سبز که چیف است هیچکدام به فریادمان نمیرسند. هیچکس در یک زایمان سخت دوست ندارد عامل زایمان باشد تا اگر فردا دردسر درست شد پایش به پزشکی قانونی و نظام پزشکی باز شود! بالاخره یک پسر شل و ول بین دستهایم قرار می گیرد. نفس می کشد، گریه نمیکند، حتی ناله ندارد، سیاه شده. با تمام وجود فریاد میزنم: “بچه بد حاله تورو خدا کمک کنید!” پهلوانی و جغد سبز به طرفم می دوند، بچه را برای احیا از دستم میگیرند. اما با همه تلاششان نوزاد گریه نمیکند. رزیدنت بیهوشی که برای احیا میرسد با گریه میگویم: “خواهش میکنم کاری کنید که نفس بکشه!” جغد سبز میگوید: “برو کنار، اشک تمساح نریز.” کنار تخت زایمان، جایی پر از خون و مایع مینشینم و نذر میکنم. یکدفعه جیغ نوزاد می پیچد توی گوشم. جیغ بعدی. نفس میکشد. رنگ سیاه پوستش کم کم صورتی می شود. تمام صورت من پر از اشک است. جغد سبز می گوید : “این بچه حتما افت قلب داشته و تو نفهمیدی. توی جلسه مورتالیته و موربیدیته باید جواب بدی!” هیچ چیز مهم نیست. حال خاصی دارم. این پسرک دارد نفس میکشد. کشیک اضافه و جلسه مورتالیته اصلاً مهم نیست
zoia
. زویا طاووسیان- پزشک متخصص زنان و زایمان- میان همه مشغله ها و رنج های دوره رزیدنتی اش، از تمام اتفاقات و احساسات این دوره یادداشت برداشته و حالا از تنظیم این یادداشت­ها، کتابی 350 صفحه­ای به دست آمده که می تواند مرجع خوبی برای گروه های مختلف باشد. نگاهی جزئی نگر، توصیفات کامل فضا و حس های انسانی موجود در این مجموعه، به داستان نویسان و فیلمنامه نویسانی که در داستانشان برش هایی از بیمارستان دارند کمک خواهد کرد که فضاها و روابط انسانی واقع گراتری از کار درآورند که بخصوص به کار سریال های تلویزیونی می آید. زهرا پورقربان در نشست نقد این كتاب می گوید بخش‌هايي از كتاب «مورتاليته و جيغ سياه»، در صورتي كه موجزتر نوشته مي‌شد، فضاي بهتري پيدا مي‌كرد؛ ضمن آنكه تصويري‌تر شدن آن نيز،‌ داستان و خاطره را از شكل روايت خشک خارج مي‌كرد و سبب مي‌شد مخاطب هم با آن بيشتر همراه شود.
در ادامه احسان عباسلو توضيح می دهد: نام كتاب به لحاظ فرم و ساختار، المان‌هاي پست‌مدرن را داراست و با مرور فضاي كلي كتاب مي‌توان فهميد كه نويسنده با مطالعات در حوزه داستان و فيلم نيز نا‌آشنا نيست.
وي می افزاید: با توجه به اينكه نويسنده از اين كتاب به عنوان روز‌نوشت نام برده است، موضع ما نيز بايد نسبت به كتاب مشخص شود؛‌ ضمن آنكه در اين متن از اصطلاحاتي استفاده شده است كه احساس مي‌شود مختص خواننده تخصصي حوزه پزشكي است و از اين حيث دايره مخاطبان كتاب محدود مي‌شود.
به نظر مهناز رونقي، “دغدغه نوشتن خاطره‌نويسي مساوي با اين است كه آدم‌ها خواسته‌اند تا لحظاتي از دنياي واقعي جدا شوند و نويسنده اين كتاب از اينكه به اين وسيله خوانده يا ديده شود، ‌نترسيده و از اين حيث بايد به او تبريک گفت.”
رونقي كه ويژگي ديگر اين اثر را خوشخوان بودن آن می داند، می گوید: يكي از ويژگي‌هاي يك اثر خوب خوشخوان بودن آن است و من اين كتاب را يک نفس خواندم! واقعيت اين است كه مخاطب اين كتاب، تا پايان كار را دنبال مي‌كند. اين داستان‌نويس با بيان اينكه نويسنده موضع خود را درباره ژانر اثرش از ابتدا روشن كرده است، می گوید: “اگر به اين اثر مانند يک اثر داستاني نگاه مي‌كرديم، بايد از وجوه ساختاري و تكنيكي داستاني نقد مي‌شد، ضمن آنكه در خاطره‌نويسي نيز بايد حركت در فضاي خودش صورت بگيرد تا بتوان درباره آن صحبت كرد.”
وي اضافه می کند: “خاطره‌نويسي ژانر ادبي است كه در دو، سه دهه اخير و بعد از انقلاب اسلامي و در دوران دفاع مقدس در ايران رشد كرده است. البته روسيه كشوري است كه در اين زمينه پيشرو است و بهترين خاطره‌نويسان آن داستايفسكي و ناباكوف هستند.” نويسنده “علايم حياتي يك زن” با اشاره به اينكه كتاب “مورتاليته و جيغ سياه” قابليت نقد فمينيستي و روانشناسانه را نيز داراست، می گوید: “البته من سعي داشتم از ديدگاه خاطره‌نويسي به اين اثر نگاه كنم، ‌ولي لايه‌های اين كتاب را نيز مي‌توان از منظر نقد فمينيستي و روانشناسانه نگاه كرد كه پرداختن به آن، مجال و عرصه ديگري را مي‌طلبد؛ ضمن آنكه از حيث مباحث پسامدرنيسم نيز اين كتاب قابل ارايه و بررسي است.” رونقي با اشاره به شخصيت‌پرازي كنش‌مند اين كتاب توضيح می دهد: “بازيگر و قهرمان کتاب، فردي كنش‌مند است و منفعل نيست و با وجود همه زخم‌هايي كه احساس مي‌كند، مي‌تواند به نقطه خوبي برسد. البته اين كتاب در صورتي كه تصوير‌سازي مي‌شد، تاثيرگذاري بهتري داشت.”
احسان عباسلو نيز در بخش ديگري از اين جلسه نقد، با اشاره به برخي نقاط ضعف اين كتاب می گوید: “ضرباهنگ اين متن گاهي خيلي سريع و گاهي کند مي‌شود و خواننده نمي‌تواند با آن هماهنگ شود. از سوي ديگر اگر اين اثر را خاطره‌نويسي بدانيم، بايد به اين مسأله توجه داشته باشيم كه چه بنويسيم تا براي مخاطب جذاب باشد يا لااقل با زباني جذاب براي خواننده بيان شود.” اين داستان‌نويس می افزاید: “احساس مي‌كنم نويسنده در اين كتاب بيشتر به دنبال بيان دغدغه‌هاي خودش است و كتاب از جنبه‌هاي تعليمي و جذاب براي مخاطب خالي است. البته فضاي كلي كتاب از منظر شخصيت‌پردازي و توصيفي به خوبي ترسيم شده است.” وي يادآور می شود: “امروزه برخي نويسندگان آمريكايي شيوه‌هاي جديدي را در ژانر خاطره‌نويسي ابداع كرده‌اند و نويسندگان در صورت علاقه‌مندي به خاطره‌نويسي، مي‌توانند در قالب‌هاي خلاقانه جديد به آن بپردازند.”
مورتاليته و جيغ سياه، در سال 90 از سوي انتشارات لوح زرين منتشر شده است. http://zoya1.blogfa.com http://www.ibna.ir/vdcjmoevhuqevaz.fsfu.html