فوت دکتر خوان روزای (متولد آگوست ۱۹۴۰) پزشک آمریکایی متولد ایتالیا و پاتولوژیست برجسته، مایه تأسف و تألم جامعه پاتولوژی آمریکا، جهان و همچنین ایران شد.
او مؤلف اصلی کتاب بسیار معروف آسیبشناسی تشریحی اکرمن-روزای و کاشف بسیاری از وضعیتهای جدید پزشکی مانند بیماری روزای-دورفمن و تومور دسموپلاستیک سلول کوچک گرد بود. ولی بیشترین تأثیرگذاری وی به این دلیل بود که استاد و مشاور بسیاری از پاتولوژیستها در آمریکا و جهان بود.
مصاحبهای که برگردان فارسی آن را میخوانید در سال ۲۰۰۸ در مرکز پاتولوژی ایتالیا در شهر میلان انجام شده است.
از خانواده خودت شروع کن. در چه خانوادهای بزرگ شدی؟
در شهر کوچک پاپی در مرکز ایتالیا، در نزدیکی فلورانس به دنیا آمدم. در سال ۱۹۴۰ و سه ماه پس از ورود ایتالیا به جنگ جهانی دوم. هشت ساله بودم که خانوادهام عمدتاً به دلایل اقتصادی به آرژانتین مهاجرت کرد.
پدرم لولهکش و مادرم خانهدار بود. در بوینسآیرس بچه دوم که او هم پسر بود متولد شد. او اکنون پزشک و وکیل است و در آرژانتین زندگی میکند.
چطور شد به پزشکی علاقمند شدی؟
رؤیای هر خانواده مهاجر این بود که بچههایشان دکتر شوند. این را از بچگی در گوش ما خوانده بودند. ولی تا وقتی ۱۳ ساله شدم و به دبیرستان رفتم چیز چندانی درباره پزشکی نمیدانستم. یک روز از دوچرخه افتادم و پایم شکست. چندین بار در چند بیمارستان جراحی شدم و عملاً فرصت داشتم از نزدیک با پزشکی آشنا شوم.
لابد در درس علوم خوب بودی.
از همان روزها احتمالاً تصمیم گرفته بودم پاتولوژیست شوم. فیزیک، شیمی، ریاضیات را بیشتر از علوم انسانی دوست داشتم. بعد که وارد دانشکده پزشکی شدم، در سال سوم، با یک شخصیت بسیار تأثیرگذار آشنا شدم. او یکی از بهترین اساتید دانشکده بود. نام او ادواردو لاسکانو بود.
دانشکده پزشکی بوینسآیرس ۴ هزار دانشجوی سال یک داشت. ارتباط نزدیک با اساتید تقریباً غیرممکن بود. ولی برخی اساتید میتوانستند در گروههای کوچکتر کلاس تشکیل دهند. دکتر لاسکانو یک درس پاتولوژی با تنها ۲۰ نفر دانشجو داشت.
بقیه دوره دانشجویی من عمدتاً در بخش پاتولوژی گذشت. فردای روزی که فارغالتحصیل شدم، دستیاری پاتولوژی را شروع کردم.
من از این بابت خیلی خوششانس بودم چون همان زمان یک بیمارستان جدید افتتاح شد و برای اولین بار برنامه دستیاری پاتولوژی در آرژانتین رسماً آغاز به کار کرد.
قبل از آن برنامه چه بود؟
برنامه آموزشی غیررسمی بود. باید به یک بیمارستان میرفتی و بهعنوان وردست بدون دستمزد مشغول میشدی، با این امید که بالاخره یک جایگاه شغلی گیرت بیاید. ولی هیچ برنامه رسمی وجود نداشت.
آیا وقتی پاتولوژی را انتخاب کردی، هرگز این احساس را داشتی که با بیماران در ارتباط مستقیم نیستی و احیاناً خسته شوی؟
نه کاملاً. همیشه با بیماران در تعامل کامل هستم. دکتر لاسکانو میگفت هیجان ناشی از جنبههای علمی پزشکی هرگونه حس کمبود احتمالی از نبود تماس مستقیم با بیمار را جبران میکند. مشکل خاصی نبود.
و آیا علم لذتبخش بود؟ از میکروسکوپ لذت میبردی؟
خیلی. از همان آغاز برایم جالب بود. اگر بهخاطر یک مشکل سیاسی نبود دلم میخواست همیشه همانجا بمانم. ولی یک روز همه کارکنان بیمارستان دستهجمعی استعفا دادند. من هم همینطور.
آن مشکل چه بود؟
تجربه غمانگیز و واقعاً تأثیرگذاری بود. هرگز در تمام عمر خود با چنان گروه ایدهآلی کار نکردهام. آن زمان کار پزشکی در آرژانتین شامل دو بخش دولتی و خصوصی بود. این وضعیت برای بیشتر پزشکان خوب بود چون در بخش خصوصی درآمد خوبی داشتند. مراجعین به بخش دولتی بیشتر افراد کمدرآمد بودند.
ولی یکی از پزشکان که در آمریکا درس خوانده بود اعتقاد داشت این سیستم پوسیده باید عوض شود. این شامل برقراری برنامه دستیاری در تمام رشتههای تخصصی، انترنی چرخشی، کالبدشکافی ۱۰۰ درصد و جنبههای دیگر پزشکی مدرن مانند ایالات متحده بود. گروهی از پزشکان با وزیر بهداشت صحبت کردند و او هم موافق بود ولی گفت پزشکان باسابقه در بیشتر بیمارستانها احتمالاً اجازه چنین تغییری را نخواهند داد. بنابراین اجرای تغییرات از بیمارستانی که تازه تأسیس شده بود، یعنی همانجا که من کار میکردم، شروع شد.
زمانی که قرار بود بیمارستان توسط پرون (ژنرال و رئیسجمهور محبوب و مردمی آرژانتین) افتتاح شود، یک کودتا روی داد و رژیم پرون سرنگون شد. بیمارستان سالها تعطیل بود. بالاخره وزیر بهداشت اجازه داد خودمان آنجا را دوباره راه بیاندازیم.
تصمیم گرفتیم همه تلاش خود را بکنیم. خانه و خانواده خود را ترک کردیم و مثل راهبها همانجا در بیمارستان ساکن شدیم. من تنها رزیدنت پاتولوژی بودم. البته رزیدنتهای سایر رشتهها هم بودند. همه کارها را خودم انجام میدادم. دکتر لاسکانو هم نظارت میکرد. چهار سال به همین منوال گذشت.
بخش خصوصی بهشدت مخالفت میکرد. آنها نمیخواستند یک بیمارستان دولتی توان رقابت با آنان را داشته باشد. و بالاخره هم موفق شدند. در انتخابات بعدی دولت عوض شد و وزیر جدید بهداشت طرف آنها بود.
وزیر جدید اعلام کرد باتوجه به گذشت چهار سال زمان آن رسیده که بیمارستان ما مورد ارزیابی قرار گیرد و پسر رئیس یکی از همان مراکز خصوصی که تازه فارغالتحصیل شده بود مسؤول این ارزیابی شد. ما آن روز جلوی بیمارستان جمع شدیم تا مانع ورود او شویم. در نهایت پلیس دخالت کرد و ما هم دستهجمعی استعفا دادیم.
پس از آن برخی از دوستانم به شهرهای خود بازگشتند. برخی همانجا ماندند و بقیه مانند خودم به آمریکا مهاجرت کردیم.
گفتی یک برنامه ایدهآل بود. حقوق شما را دولت پرداخت میکرد؟
بله. البته هر وقت پول داشتند پرداخت میکردند. پنج ماه اول بودجه نداشتند ولی دکتر لاسکانو مبلغی پول به من قرض داد. نکته این بود که هدف ما پول در آوردن نبود.
ادامه دارد …
بسیار مورد پسند بود. ممنون