کالپروتکتین که اولین بار در سال ۱۹۸۰ شناسایی شد، یک کمپلکس پروتئینی متصلشونده به یونهای فلزی مانند منگنز و روی است که تا ۶۰ درصد پروتئینهای محلول در سیتوزول نوتروفیلها و ماکروفاژها (اجزای سلولی ایمنی ذاتی) را تشکیل میدهد. این پروتئین دارای توانایی باکتریواستاتیک و فونگیاستاتیک است و تحقیقات متعدد نشان داده میزان کالپروتکتین مدفوع در کولیت عفونی، کولیت اولسراتیو، بیماری کرون، دیورتیکولیت، بیماری سلیاک درماننشده، کولیت میکروسکوپی و سرطان روده افزایش مییابد.
کاربرد اصلی آزمایش کالپروتکتین مدفوع در مبتلایان به مشکلات گوارشی مانند اسهال و درد شکم یا دلپیچه طولکشیده با هدف افتراق بیماری التهابی روده (آیبیدی) از بیماری عملکردی روده یا سندرم روده تحریکپذیر (آیبیاس)، ارزیابی پاسخ به درمان، پیشبینی موارد عود، و به عنوان تشخیص جایگزین در افرادی است که آندوسکوپی، رکتوسیگموئیدوسکوپی یا کولونوسکوپی به هر دلیل انجام نمیشود.
این آزمایش نیاز به آمادگی خاصی ندارد ولی مصرف برخی داروها به ویژه مهارکنندههای پمپ پروتون مانند امپرازول، آسپیرین و داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی مانند ایبوپروفن آن را مثبت کاذب میکند و در صورت صلاحدید پزشک بهتر است دستکم بهمدت ۱ هفته قطع شود. موارد منفی کاذب نیز بهویژه در کودکان و مبتلایان به نوتروپنی گزارش شده و بنابراین نتایج منفی ردکننده تشخیص نیست.
نشانگرهای جایگزین (مارکرهای سروگِیت) به شواهد غیرمستقیم بالینی یا آزمایشگاهی گفته میشود که در موارد خاص مثلاً هنگامی که امکان مشاهده شواهد مستقیم بیماری وجود ندارد یا شواهد موجود برای تشخیص یا پیگیری بیماری کافی نیست، به عنوان شواهد جایگزین یا علیالبدل استفاده میشود.
روزی نیست که خبری از آنها در رادیو یا تلویزیون پخش نشود یا حتی در منابع معتبر پزشکی درباره آنها نخوانیم. البته کسی منکر فایده بالینی این نشانگرها در کمک به تشخیص و درمان بیماریها نیست، اما توجه بفرمایید که نشانگرهای جایگزین هر قدر هم مهم باشند، باز هم جایگزین و علیالبدل هستند و هرگز ارزش مشاهد مستقیم پزشک را ندارند.
یک خطای رایج در پزشکی این است که به نشانگرهای جایگزین چنان بها میدهیم که به یکباره نقش قضاوت بالینی پزشک را به عنوان استاندارد طلایی تشخیص و درمان به بوته فراموشی میسپاریم. بنابراین اجازه دهید تعریف ابتداییمان را اینگونه اصلاح کنیم که نشانگر جایگزین به شواهد غیرمستقیم بالینی یا آزمایشگاهی گفته میشود که پژوهشگران امیدوارند بتواند در شرایط خاص جایگزین قضاوت بالینی پزشک شود.
به عنوان مثال، پژوهشهای متعدد نشان داده استاتین باعث کاهش کلسترول خون میشود. محققین از این پژوهشها نتیجه میگیرند استاتین خطر بیماری قلبیعروقی را کاهش میدهد. در اینجا کلسترول خون یک نشانگر جایگزین خطر بیماری قلبیعروقی است. محققین نمیتوانند خطر را به طور مستقیم بسنجند اما کلسترول خون را میتوانند بسنجند. اما چرا؟ خوب، توضیحش ساده است. بیشتر افراد یک آزمایش ساده را به خطر سکته قلبی ترجیح میدهند!
البته تا وقتی نشانگرهای واقعی در دسترس نیستند یا استفاده از آنها مستلزم صرف وقت و هزینه بالا و پذیرش خطر عوارض و مرگ و میر است، بشر ناگزیر از روی آوردن به نشانگرهای جایگزین است. اما این نباید باعث شود نشانگرهای واقعی را بهطور کلی فراموش کنیم. در مورد مثال کلسترول، هدف پزشکان باید کاهش خطر بیماریقلبی عروقی باشد نه کاهش کلسترول.
به نظر میرسد اتفاقی که در عمل افتاده این است که نشانگرهای جایگزین، جای نشانگرهای واقعی را گرفتهاند و به تدریج پژوهش و طب جایگزین، پژوهش و طب واقعی را از میدان به در کرده است.
مثال خوب این داستان، نشانگرهای تومور یا تومورمارکرها هستند. پولیپ روده سرطان نیست بلکه جایگزین سرطان روده است. پزشکان ضایعات پیشسرطانی را از بدن بیماران خارج میکنند تا خطر سرطان را در آنان کاهش دهند. جالب این است که هیچ کارآزمایی بالینی (استاندارد طلایی پژوهش پزشکی) انجام نشده که نشان دهد کولونوسکوپی خطر سرطان کولون را کاهش میدهد.
نشانگرهای جایگزین مفید هستند اما محدودیتهای فراوانی دارند و نباید بر اهمیت آنها بیش از حد تأکید شود. و مهمتر از آن، نباید در سایه توجه به نشانگرهای جایگزین، از خود بیماران که نشانگرهای واقعی بیماری هستند غافل شد. این بار که خبر جدیدی درباره یک نشانگر جایگزین خواندید یا شنیدید، چند لحظه فکر کنید. شاید این یک معجزه نباشد. شاید این هم یک سراب دیگر باشد!